شعر شهادت امام جواد (ع)

صدای خنده ی کفتار

زهری میان سینه ای بیمار میپیچید
غم برگلویش چون طناب دار میپیچید

یک آن تمام نظم عالم را بهم میریخت
تا ناله اش در گنبد دوّار میپیچید

عرش خدا می لرزد

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد
دست و پا می زنی و در به رویت می بندد
سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد
نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

زهرِ جفا

دشمنانت یک طرف , آن آشنا از یک طرف
بی‌وفایی یک طرف , زهرِ جفا از یک طرف

کلِّ عالم خون بگرید در عزای تو کم است
ارضیان از یک طرف , اهلِ سما از یک طرف

یا جواد الائمه

سر را زِ خاکِ حُجره اگر بَر نداشتی
تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی

خواهر نداشتی که اگر بود می‌شکست
وقتی که بال می‌زدی و پَر نداشتی

یا اباالجواد

ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد

با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایه محبت تو یا اباالجواد

دلت یاد حسن(ع) افتاد

سیاهی رفت چشمانت٬ زبانم از سخن افتاد
شنیدم مقتلت شد خانه٬ اشک از چشم من افتاد

نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانه ات تا گفت:
برایت آب آوردم؛ بنوشش! از دهن افتاد!

یا جوادالائــمّه

به لطف خــدایِ جوادالائــمّه
گدایم , گـــدایِ جوادالائــمّه

غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس
شدم آشنایِ جوادالائــمّه

پَرَت را زمین مزن

آه ای اسیرِ روضه‌‌یِ سربسته کیستی
مردِ غریبِ حجره‌یِ دربسته کیستی

این حجره هم به ناتوانی تو گریه می‌کند
پیری بر این جوانیِ تو گریه می‌کند

یا جواد الائمه

افتاده, بیش از آنکه برخیزد ز جایش

محتاج دلجویی است,دلسوزی برایش

در راه افتاده امیدی دارد اما

در چاه افتاده نمی آید صدایش

زاده خیر المآب

از من گرفته همسر من خورد و خواب را
زهر جفا ز جان و دلم برده تاب را

وای از عناد دختر مأمون که از جفا
مسموم کرد زاده خیر المآب را

علی اکبر سلطان طوس

تو هم شبیه حسن یک کریم ممتازی
امامزاده جوادی و دست و دلبازی

ندیده سفره ی باز مضیفخانه یتان
اسیر یا که یتیم و گدای ناراضی

على اکبر امامِ رضا

تشنگى از نگاهتان پیداست
جگرت بى شکیب مى سوزد
جگر پاره پاره ات پیشِ
عده اى نانجیب مى سوزد

دکمه بازگشت به بالا