شعر شهادت حضرت محسن (ع)

شعر روضه حضرت محسن (ع)

گرفت فرصت دیدار آسمانش را

به دست ضربه ی در, طاقت و توانش را

چقدر حسرت دیدار ماند بر قلبِ

پدر که خوب ندیده است پهلوانش را

آغاز شد تا ماجرا در آن دوشنبه

آغاز شد تا ماجرا در آن دوشنبه
بیچاره شد شیر خدا در آن دوشنبه

در حین صحبت کردن بانوی حیدر
یک مرتبه زد بی هوا… در آن دوشنبه

روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید

روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید
آه ای مرگ بیا نوبتِ دیدار رسید

زحمت خانه شدم بسکه زمین گیر شدم
وقتِ شرمندگی از دخترکی زار رسید

روی در خانه همینکه ردّ غم افتاد

روی در خانه همینکه ردّ غم افتاد
پرچم سیاهی سر در بیت الکرم افتاد

شد محسنیه خانه ی ما بعد از آن روز و
جبریل هم وقت رسیدن دم به دم افتاد

حضرت باده, گل یاسمنم یا محسن

حضرت باده, گل یاسمنم یا محسن
مست میخانه ی چشم تو منم یا محسن

نــام شیــریـن تـو را تـا بـه زبـان آوردم
پر شده طعم عسل در دهنم یا مـحسن

دین دراین ایام مرکب داشت و راکب نداشت

دین دراین ایام مرکب داشت و راکب نداشت
حق درون خانه ی حق بود چون طالب نداشت

کورشد بیست و سه سال این شهر که در چشم خود؛
نوری از نور علی بن ابیطالب نداشت

در چشم هایم تا که می شد جلوه گر طفلم

در چشم هایم تا که می شد جلوه گر طفلم
با من سخن می گفت هرشب تا سحر طفلم

بسکه برایش از کمالات علی گفتم
خوشحال بودم می شود مثل پدر طفلم

امامت یک پسر کشتند

گرچه به ظاهر از امامت یک پسر کشتند
یک سوم سادات را در پشت در کشتند

هم که پدر را پیش چشمان پسر بردند
هم که پسر را پیش چشمان پدر کشتند

قِسمَت نبـود تـا کـه برایم پسر شوی

قِسمَت نبـود تـا کـه برایم پسر شوی

بر شانه های شاخه ی طوبا ثمر شوی

می خواست در خیال خودش کم بیاوری

شاید که تو سقوط کنی منکَسَر شوی

تیغ جلاد به خونش تر شد

تیغ جلاد به خونش تر شد
غنچه ای وا نشده پرپر شد
شک ندارم که از آن ضربه ی در
محسن از فاطمه زخمی تر شد .

علیرضا وفایی خیال

دربه هم خورد ولی حیف که با سرعت خورد

دربه هم خورد ولی حیف که با سرعت خورد
ضربه را فاطمه این مرتبه با شدت خورد

پسرش…نه, سپرش خورد زمین و زهرا
ضربه ها را پس از آن از دوسه تا قسمت خورد

هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ

هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ
درخانه بیشتر دم در میشود شلوغ
مادر جلوست دور پدر میشود شلوغ
این کوچه ها چقدر مگر میشود شلوغ؟

دکمه بازگشت به بالا