غریب ماندن در کوچه دردسر دارد
فقط خداست که از حال تو خبر دارد
خدا کند که در این کوچه باز حداقل
طناب از سر دست تو دست بردارد
غریب ماندن در کوچه دردسر دارد
فقط خداست که از حال تو خبر دارد
خدا کند که در این کوچه باز حداقل
طناب از سر دست تو دست بردارد
تو بی عبا عمامه هم مولای مایی
ما شیعیان تو شدیم آقای مایی
تو ماورای عالم معنای مایی
پس تو تماما تو تماما های مایی
مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی
که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی
جواب هر چه که باشد نوازش است مرا
خدا کند بنوازد مرا ولو به ” لن ” ی
از روی خاکای جاده نبرید
سمت قصر جام و باده نبرید
خودتون سوار مرکبا شدید
امام و پای پیاده نبرید
شأنش برای دشمنانش نیز پنهان نیست
در کفر همجایی برای رد قرآن نیست
فردای محشر دائما سر در گریبان است
هر کس که پای داغ او پاره گریبان نیست
بیا به دیدن گل، سوی گلسِتان برویم
از این قفس به درآییم و نغمهخوان برویم
نسیم صبح وزید و شکوفه باز شکفت
بیا به طرْف گل و باغ و بوستان برویم
نزار رویِ زمین مانَد این سلامِ غریب
کسی که هست مُلَقَّب به مستِ جامِ غریب
غریقِ ناز و نِعَم گشته ام خدا را شکر
ز جود و بخشش و خیرِ علی الدوامِ غریب
نیست حتی کسی که بغض کند
عاشقی هم سر مزارت نیست
نه که یک سایبان نه یک زائر
روضهخوان هم که در کنارت نیست
پیرمرد است و زمینخوردن او سختتر است
پابرهنه به لگد بردن او سختتر است
پشت پیراهن او وای چرا پاره شده
وسط سجده ز جا کندن او سختتر است
کسی که حکم ولا از خود پیمبر داشت
دلی شبیه بهشت خدا معطر داشت
کسی که نور نگاهش زلال باران بود
میان قاب دو چشمش همیشه کوثر داشت
هر کس دلش ز مهر و ولای تو عاری است
هرلحظه اش بدون توبی بندوباری است
ما جار میزنیم که آقایمان تویی…
شیخ الائمه! نوکریت افتخاری است
هم گرفتاره امام صادقیم
هم عزادار امام صادقیم
وقتیروضهشعبهایازحرمه
ماها زوّار امام صادقیم