قلم به سمت شکوهت قدم قدم آمد
به سمت دفتر شعرم خود قلم آمد
دوباره حس سرودن گرفته ام آقا
و با اجازه ی دستت بگو… دلم آمد
قلم به سمت شکوهت قدم قدم آمد
به سمت دفتر شعرم خود قلم آمد
دوباره حس سرودن گرفته ام آقا
و با اجازه ی دستت بگو… دلم آمد
مثل امواج خروشان که به ساحل برسند
وقت آن استکه عشاق به منزل برسند
هادی راه توهستی و یقیناً بی تو
ناگزیرند ازآغاز به مشکل برسند
تنها نه در حریم تو باب المرادنیست
باب الرضای شرقی و باب الجواد نیست
هم سطح هم شدند ضریح و مناره ها
چونکه به ارتفاع زمین اعتماد نیست
در میان هلهله سوز و نوا گم می شود
زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود
بسکه بازی می کند زنجیر ها باگردنم
در گلویم گریه های بی صدا گم میشود
زهری که هدیه داده به جانت شرارهرا
آورده با خودش به خدا راه چاره را
با شعله اش زبانه کشید و شنید آه
معلوم کرده راز دل پاره پاره را
ای قاری مقیم سیه چال, ای غریب
وی هم صدای قاری گودال, ای غریب
قرآن بخوان که صوتِ رسایت حسینی است
ای قاریشکسته پر و بال, ای غریب
در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
فیضش به گوشه گوشهی ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
شیعه آن است که از زندگی اش سیر شود
نام مولایش اگر آید و تحقیر شود
شیعه آن نیست که با کفر مدارا بکند
“یا علی” می طلبد دست به شمشیر شود
متوکل شدن چه آسان است در دلی میلشر اگر باشد
سهم ابلیس می شود انسان از خدا بی خبر اگر باشد
می کشد شعله روح شیطانی از دل ازدحام و می شکند
حرمت عصمت خدا, حتی فاطمه پشت در اگر باشد
عمریست پا به پای شما گریه میکند
همراهِ”های هایِ شما” گریه میکند
یکآسمان ستاره ی گم کرده راه…آه
دنبالردِّ پای شما گریه میکند
آقای سامرا که سلامم به محضرش
آتش زبانه می چکد از دیده ی ترش
یک عدّه ناجیب که توهین نموده اند
بر ساحت مقدّس و نام مطهّرش…