شعر شهادت امام باقر (ع)

سینه میزدی

بس که میان اهل مدینه زبان زدی

ماندم حسینی یا حسنی یا محمدی

یابن علی چندم این خانواده ای

یا نه علی عالی اعلای سرمدی ؟؟

قامتت خمید

آن دم که رفت بر سر نی رأس آن شهید

شاید شبیه عمه ی تو قامتت خمید

 و آن دم که گوشواره ز گوش سکینه رفت

 شاید که گیسوان تو یک لحظه شد سپید

 سید علی احمدی (فقیر)

یاد ذبح

ای که نسلت از تبار کربلا

ای که هستی داغدار کربلا

نور حق, سوم بهار کربلا

یا محمد, یادگار کربلا

 

در کربلا دیدم

من زاده ی زین العابدینم

عالِم به تمام علم و دینم

من نور دو چشم مرتضایم

من نقطه ی نام مصطفایم

صدای صاعقه

صدای صاعقه آمد که در هوا زده بود

گمان کنم که خدا مرد را صدا زده بود

به خنده ی دم آخر کمی تسلی داد

به جبرئیل که از غصه, ضجه ها زده بود

آیینهٔ محرم

مردی از خانوادهٔ خورشید

امتداد غم امام شهید

انعکاس صدای عاشوراست

روضه های غروب مناست

باید گریست با همه ناله دارها

باید گریست با همه ناله دارها

بر کربلا و غافله یادگارها

تنهاترین امام که مانده بی کربلا

رنجی کشیده از همه روزگارها

غصه دارامام باقر(ع)شد…

سینه ام چون تلاطم دریا

چشم من چشمه ی غم دنیا

 داده ام این دل اسیرم را

دست بال و پر کبوترها

توامتداد روضه ی ناخوانده ای…همین

ای یادگار تیره ی مردان راستین

ای شاه بیت پنجم غمنامه ی امین 

پروردگار درد, خداوند اشک و آه

ای ماهِ خاک خورده تنِ آسمان نشین

کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود

کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود

رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود

تمام خاطره ی کودکی این آقا

پر از حضور غریب گلو و خنجر بود

یاد خاطره های تلخ

حریم سینه ی من در شراره افتاده

در انعکاس نگاهم ستاره افتاده

زحجله گاه لبم خون تازه می ریزد

دگر نفس زدنم در شماره افتاده

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود

مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود

بال و پری زدم به بلندای آسمان

از لطف خود خدای کریمان دری گشود

دکمه بازگشت به بالا