شعر شهادت پيامبر اكرم (ص)

عهد و پیمان

کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد

رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد

دم روح القدس

زرأفت باگدایانش چنان گرم است رفتارش
که فرق شاه ومسکین رانمی یابی به دربارش

به لطف بودنش باما حسابی ازازل دارد
که تامحشرهمه هستیم هستی را بدهکارش

یا رسول الله

سر به دامان علی داشت که جان بر لب بود
آخرین ذکر نبی, یاعلی و یارب بود

نفسِ آخرِ او بود که می گفت: حسین
و کلام دگرش یادِ غم زینب بود

رحمهٌ للعالمین

قد رعنای رسول الله آخر سر شکست
پایه های عرش از این داغِ درد آور شکست

رحمهٌ للعالمین بود و مصیبت ها چشید
صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست

یا رسول الله

وقت عروج روح رسول خدا رسید
از مأذنه صدای اذان عزا رسید
سهم وجود آل عبا رنج و غم شده
از پنج تن ستاره ای از نور کم شده

آیه یِ هـدایت

بر لبت آیه یِ هـدایت و نور
مکتبِ تو کلاسِ شور و شعور

پایِ دین را به سینه وا کردی
کاش من با شما شوم محشور

هـمسنگر

 

روضه هایِ آخرِ ماه صفر سنگین تر است
ضربه یِ زخمِ زبان کاری تر از هرخنجر است

بی حیا حرفِ نبی حرفِ خداوند است و بس
این که می گویی به او هَذیان نگو پیغمبر است

درحسینیه ی جبین روضه است

درحسینیه ی جبین روضه است
خط به خط گریه, چین به چین روضه است

آسمان گریه کرده بالاخره
هرشبی راکه درزمین روضه است

بر باد داده عاشقی خاکسترم را

بر باد داده عاشقی خاکسترم را
وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را

ایل و تبارم عاشق ایل و تبارت
نذر ِتو کردم والدین و همسرم را

پس از تو ای پدر قدم خمیده

پس از تو ای پدر قدم خمیده

عجب ارثی به زهرایت رسیده

نه تنها قامتم از غم کمان شد

که از هر تار مویم زد سپیده

بس کُن عزیزِ تا سحر بیدار بس کُن

بس کُن عزیزِ تا سحر بیدار بس کُن
کُشتی مرا از گریه ی بسیار بس کُن

ای چند شب بیدار مانده آب رفتی
ای چند شب گریانِ من اینبار بس کُن

مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت

مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت
چه غریبانه,غریبانه,غریبانه گذشت

چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم

دکمه بازگشت به بالا