شعر شهادت پيامبر اكرم (ص)

مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت

مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت
چه غریبانه,غریبانه,غریبانه گذشت

چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم

بس که از آه,دلِ شعله ورت می سوزد

بس که از آه,دلِ شعله ورت می سوزد
با تماشایِ تو قلبِ پدرت می سوزد

ای جگر گوشه ی من شعله مزن بر جگرم
جگرم سوخت زِ بس که جگرت می سوزد

دخترم گریه ی تو پشتِ مرا می شکند

دخترم گریه ی تو پشتِ مرا می شکند
بیش از این گریه مکن قلب خدا می شکند

چه کُنی بر دل خود آب شدی از گریه
بغضِ سر بسته از این حال و هوا می شکند

اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت

اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت
ببخش آقا که کم بودیم عمری مرثیه خوانت
پراز دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست
بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت

از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم

از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم
.میسوزم و باسوز جگر خاطره دارم
مانوس به اشک.م چه کنم دست خودم نیست
آخر من ازین دیده تر خاطره دارم

چند روزیست بستری شده ای

چند روزیست بستری شده ای
.یا به سر حرف میزنی یا دست
باز از فرط ضعف می افتاد
میبری تا همینکه بالا دست

ابر چشمان

ابر چشمان خیس بارانم
میچکد قطره قطره برجانم

چقدر هول کرده ام امشب
چقدر و مضطر و پریشانم

ای شهید زهر ظلم اشقیا

ای شهید زهر ظلم اشقیا
ای تو قبل از مرتضی بابای ما

گو چه دیدی از جفای روزگار
ترک زهرا کرده ای با اضطرار

غم مارا تماشا کن

دو چشم بی رمق وا کن پدر جان

غم مارا تماشا کن پدر جان

همه پشت و پناه ما تو هستی

نظر بر حال زهرا کن پدر جان

حس میکنم

حس میکنم رفتار تو تغییر کرده
این روزها کردار تو تغییر کرده
هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من
می آیی و گفتار تو تغییر کرده

رسول مهربانی…

روزی که قلبم داغ دار مادرم بود

بابادلم خوش بود دستت برسرم بود

بابادلم خوش بود هستی در بر من

هستی همیشه هم پدرهم مادر من

بغض سر بسته

دخترمگریه ی تو  پشت مرا می شکند

بیش ازاین گریه مکن قلب خدا می شکند

چه کنی بردل خود آب شدی از گریه

بغض سربسته از این حال و هوا می شکند

دکمه بازگشت به بالا