شعر شهادت اهل بيت (ع)

تو ناله کردی

چه غصه ها که نخوردی برای همسایه
هنوز هم که تو داری هوای همسایه

کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت
بزرگ هست عزیزم خدای همسایه

خداحافظی مکن

باطن ترین من,نه,خداحافظی مکن
هرچندظاهرا,نه,خداحافظی مکن

من نیمه ی توام جلویت ایستاده ام
با نیم خویشتن,نه,خداحافظی مکن

گریۀ عاشقانه ام

مرغ بهشت وحیم و سوخته آشیانه ام
دانه سرشک دیده و ناله شده ترانه ام

منکه دمد ز حجره ام نور به چشم قدسیان
دود به آسمان رود از در آستانه ام

شعر شهادت حضرت زهرا س

 

سایه ای از مادر ما روز آخر مانده بود
استخوانی از تن او حداکثر مانده بود…

رازهایی داشت با بابا ولی ناگفته ماند
چشمهای زخمی اش در پشت معجر مانده بود

فاطمه رفته از این خانه

شب دراز است , تو گویی که فقط شب مانده
فاطمه رفته از این خانه و زینب مانده

گفته بودی که خدا جام بلا می دهدش
هر کسی را که در این بزم مقرب مانده

ظلم کوچه

گرچه چشم زخمی اش از ضرب سیلی تار بود
شام را تا صبحدم در ذکر حق بیدار بود

هیچ وقت از ماجرای ظلم کوچه دم نزد
او دلِ آزرده اش گنجینه ی اسرار بود

زهرا تمام لشکر من بود

دختر که بی لالایی مادر نمی خوابد
مردم همه خوابند او دیگر نمی خوابد

این در تمام خاطراتش را به آتش داد
تا آخر عمرش کنار در نمی خوابد

از روی علی بسکه رخ خویش گرفتم

 

 

در بسترم و خسته ام و تاب ندارم
شبها من از آن ضربه در خواب ندارم

انگار بعید است دگر زنده بمانم
برگونه به جز گریه و سیلاب ندارم

لا یمکن الفرار

پرونده ام شده است پر از اشتباه, آه
شرمنده ام از این سر و روی سیاه, آه

حمد شفا برام بخوانید نیمه شب
دل مرده ام ازین همه کوه گناه, آه

غربت مادر

دخترم, ارثیه ی غربت مادر مال تو
پر کشیدن مال من, این دو سه تا پر مال تو

داغ من مال علی, داغ علی هم مال من
حسنین و غم این دو تا برادر مال تو

دلخوشی زندگیم

یک و ماه و نیمه گوشه ی خونه
افتادی و بی حال و بی جونی
هرشب نگاهت با دلم میگه:
دلخوش نباشم , که تو می مونی

حیف شد!زندگىِ خوبى بود

 

چشم هایت به آسمان باز و
در سکوتت هزارتا حرف است
لااقل ناله اى بزن خانم
جمله نه…آهِ تو دوتا حرف است…

دکمه بازگشت به بالا