گدایی سرکوی شماست عزتم آقا
دوباره لطفِ شما داد اذنِ صحبتم آقا
گناهِ پُشتِ گناهم دلیل اشکِ شما شد
بده دوباره نجاتم اسیرِ غفلتم آقا
گدایی سرکوی شماست عزتم آقا
دوباره لطفِ شما داد اذنِ صحبتم آقا
گناهِ پُشتِ گناهم دلیل اشکِ شما شد
بده دوباره نجاتم اسیرِ غفلتم آقا
دست در دست حسن بود که بیرون آمد
مهر با ماه از اشراق مدینه سر زد
سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان
گوییا حیدر کرار رود در میدان
شبیه شمع , تمام تو آب شد بس کن
که مثل حال تو حالم خراب شد بس کن
برای غربت من باز چشم تو خون شد
دوباره بالش تو خیس آب شد بس کن
با خود تصور کن که حیدر خانه باشد
زهرای هجده ساله هم در خانه باشد
غم را بیاور در دو سوی روضه , بگذار
این سر اگر کوچه است آن سر خانه باشد
چه شد ای مادرمحزون که زمین گیرشدی چه شده دستخوش این همه تغییرشدی
دودهه نیست زعمرتوگذشته اما باورش سخت بود زودچراپیرشدی
زودترازهمه کس مزد رسالت دیدی کاردنیاست تومظلومه تکفیر شدی
بین قدخم وگیسوی سفید وتن زخم گوشه خانه ی آتش زده زنجیرشدی
رو به خزان بهار علی ,رحم کن نرو
زهرا به حال زار علی ,رحم کن نرو
آتش زدی مرا تو به عجّل وفاتی ات
آسیمه سر ,قرار علی ,رحم کن نرو
سر به روی شانه ی دیوار…در سنگین شده
که نمی چرخد به دورش آنقدر سنگین شده
کوچه های شهر را برهم زده با گفتنش
باد لکنت دارد از بس که خبر سنگین شده
گره گشای جهان کرده اند دستم را
خورانده اند به عالم می الستم را
علی ام آنکه به تاوان مهربان بودن
نشانده اند به آتش,تمام هستم را
کنج بستر مانده ای بال و پرت را بسته ای
لاله زار زخم های پیکرت را بسته ای
تا که یک چشمت کمی مبهم تماشایم کند
پلک مجروح و کبود دیگرت را بسته ای
جایی که اعتبار گدا فرق میکند
حتماً اصول جود و سخا فرق میکند
در خانه ی محقٌر زهرای مرضیه
با آفتابْ…نوعِ عطا فرق میکند
عوض آنکه لب تشنه به آبش برسد
قسمت ما بود این که به سرابش برسد
طی این فاصله با مرکب شب کوتاه است
یک سحر کاش که پایم به رکابش برسد
آن رتبه را که هیچ کسی از ازل نداشت
زهرا همیشه داشت که چون خود مَثَل نداشت
از این جهت شبیه به پروردگار بود
که اصلِ اصل بوده و اصلاً بدل نداشت