شعر شهادت اهل بيت (ع)

یا زینب(س)

باز صحبت از تو شد عرش خدا باران گرفت
باز هم با اشک های تو دلِ یزدان گرفت

بانگِ هل من ناصرش را با تو ، هر عصری شنید
گفت اگر چه ظالمی این غائله پایان گرفت

بنت الفاطمه(س)

آنچنان که خُلق دخترها به مادر میرود
خُلق زینب نیز به زهرای اطهر میرود

شرط عقد خواهری چون او فقط این بود که
هر چه پیش آید بهمراه برادر میرود

سالار زینب(س)

دم دمای آخر عمر منه
چشامو نمیتونم تکون بدم
زیر آفتاب بذارید بسترمو
روا نیست من زیر سایه جون بدم

عقیله العرب(س)

کوه از کمر خم می شود در پای زینب
پیدا نگردد واژه ای همتای زینب
مثل چکاچک های ناب ذولفقار است
هر خط به خط از خطبه ی غرای زینب

حسین من

توی این یه سال و نیمه روز و شب
اسمت و زمزمه کردم زیر لب
کجایی ببینی حال و روزم و
خواهرت داره میسوزه توی تب

یا زینب(س)

دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم
بریز آبی بر این آتش که از سرخی رو دارم

چراغ چشمم از سیلی به سو سو کردن افتاده
نگاهی کن به سویم تا که بر این دیده سو دارم

یا زینب(س)

به جلوه آمد و گفتند انعکاس علی‌ست
علی دیگری امروز در لباس علی‌ست

به “لا‌یُقاسُ بِنا” روح تازه‌ای بخشید
چرا که زینب او قابل قیاس علی‌ست

دخت محبوبِ حضرت مولا

آسمانی پر از بلا دارم
سینه ای غرق ربنا دارم
بر دلم آه بی صدا دارم
در سرم شور نینوا دارم

بی بی جانم

چگونه دم بزند از تو طبع محدودم؟
چگونه شعر شود واژه های معدودم؟

چگونه از تو بخواند زبان الکن من؟
که این لباس نباشد قواره تن من

غریب

غریب گونه ترینی برای من مولا
ای آفتاب دهم! ای هماره! ای تنها!

چه با شکوه غریبی چه کوه مظلومی
درست مثل علی مثل مادرت زهرا

حضرت عشق

امامی که از انوارش قیامت می شود معنا
اگر هادی ست از اسمش هدایت می شود معنا

صبوری جلوه می گیرد اگر یک گوشه بنشیند
اگر برخیزد از جایش شجاعت می شود معنا

آقای من

با شما عاقبت شیعه به عزّت ختم است
آخر و عاقبت ما به سیادت ختم است

از ازل چشم جهان سمت شما بوده و هست
مقصد عالم امکان به امامت ختم است

دکمه بازگشت به بالا