شعر شهادت اهل بيت (ع)

سخت بوده شستن پهلو

سوره ای مجروح را تفسیر قرآن شسته است
بعد غسلش مطمئنم دست از جان شسته است

دست ها بالا نمی آمد ببافد موی را…
ابتدا موی سپیدش را پریشان شسته است

فاطمیه

 

به مِـهر و عاطفه یِ مادرانه محتاجم
به روضه خوانی و آه شبانه محتاجم

به لطف حضرت حق من به ذکر یاحیدر
به ذکـرِ شاه زمـین و زمـانه محتاجم

پرم پر پر شده

منم زهرا همان که از سوی حق کوثر آوردم
سُروری بی بدل در خانه‌ی پیغمبر آوردم

علی جان از سوی جنت به عشقت آمدم دنیا
خودت گفتی برایت روزگاری دیگر آوردم

گوشواره

 

دوباره شب و حیدر و فاطمه
در خونه ها رو میبندن همه
جوابِ علی و نمیدن که هیچ
به اشکایِ زهرا میخندن همه

شکستن پهلوی تو

همینکه نیستی اصلاً برای من مرگ است
ز داغ تو پر زخمم دوای من مرگ است

غریب بودم؛ از این پس غریب تر شده ام
پس از تو همنفس آشنای من مرگ است

یاسِ سپید

یک ذره از لطافت تو صد بهار شد
هر قطره از وضوی تو یک چشمه‌سار شد

از طرزِ راه رفتن تو واژه ساختند
یک واژه مثل کوه , که اسمش “وقار” شد

تو فاطمه داری

 

من زنده ام آن وقت تو زار و حزین باشی
تو فاطمه داری , چرا خانه نشین باشی

پهلو شکسته هم به دردت میخورم یعنی…
هرگز نیازی نیست فکرِ آن و این باشی!

جای پنجه روی گل

رو که سیلی می خورد آثار می ماند به جا
جای پنجه روی گل بسیار می ماند به جا

دست سنگینی اگر چرخید روی صورتی
زیر پاها یک خط دوّار می ماند به جا

نرو مادر بمان

درجواب التماس دخترت مادر بمان
من قسم دادم تو را جان علی دیگر بمان

بیشتر در خانه پیش کودکان خسته باش
گوشه ی این بیت الاحزان مادرم کمتر بمان

فاطمیه

تا زنده ام برای شما گریه میکنم
در ماتم و عزای شما گریه میکنم
سرشار از تنفس امید میشوم
وقتی که در هوای شما گریه میکنم

تو ناله کردی

چه غصه ها که نخوردی برای همسایه
هنوز هم که تو داری هوای همسایه

کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت
بزرگ هست عزیزم خدای همسایه

خداحافظی مکن

باطن ترین من,نه,خداحافظی مکن
هرچندظاهرا,نه,خداحافظی مکن

من نیمه ی توام جلویت ایستاده ام
با نیم خویشتن,نه,خداحافظی مکن

دکمه بازگشت به بالا