به خدا بعد عروج تو پرم مى سوزد
مادر من,تو نباشى, جگرم مى سوزد
امنیت داشتن ما همه از یمن تو بود
خانه با رفتن تو در نظرم می سوزد
به خدا بعد عروج تو پرم مى سوزد
مادر من,تو نباشى, جگرم مى سوزد
امنیت داشتن ما همه از یمن تو بود
خانه با رفتن تو در نظرم می سوزد
به فرض اینکه قلم داشت تاب جولانش
قوای واژه چگونه شود غزل خوانش؟
بیان ناقص ما نیست در خورش وقتی
به او سلام فرستاده حی سبحانش
بگو شاعر که یا نور است او, یا آسمان یا چه؟
یقینا ماه, وصفش خارج است از درک دریاچه
مگر بالاتر از این منزلت هم هست؟ پس او را
چه باید خواند غیر از مادر ام ابیها؟ چه؟
ما سائل لطف فراوان خدیجه
از کودکی خوردیم از نان خدیجه
در راه دین داده همه دار و ندارش
اسلام شد مدیون احسان خدیجه
مصطفی ممدوح,مداحش خداست
لیک مداح خدیجه مصطفاست
آنکه دامادش علی مرتضاست
دختر او حضرت خیرالنساست
غمخوار پبمبر شدنت فایده دارد
محبوبه ی داور شدنت فایده دارد
اسلام توانمند شد از سیم و زر تو
بانوی توانگر شدنت فایده دارد
اسلام مدیون تو تا روز قیامت
جبریل مجنون تو تا روز قیامت
نامت بزرگ تر از اینها بوده و هست
قلب تو جای نور طاها بوده و هست
قبل از سرودن فکر باید کرد
باید به کشف تازه ای پرداخت
باید مضامین را گزینش کرد
باید زوایای جدیدی ساخت
کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فزا بس است
خو با بلا گرفته ام اما بلا بس است
قلبم گرفته باز , جگر گوشه ام کجاست
این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است
بر روی تخته بود ولی پیرهن که داشت
هنگام دفن , پیکر پاکش کفن که داشت
از بس که زَجرِ دوره زندان کشیده بود.
پیکر نمانده بود, ولی نیمه تن که داشت
آقا برای بوسه دختر دهن که داشت…
رسول ملکی
بر روی تخته ای بدنش را گرفته اند
حمال ها به دوش, تنش را گرفته اند
باچشم پر ز اشک تمام ملایکه
بر سینه داغ سوختنش را گرفته اند
رسول ملکی