بى قرارى مى کنى تا خانه زندانم شود ؟
بسترت را پهن کردى قاتل جانم شود؟
با حسن حرفى زدى؟با من غریبى مى کند
گریه هاى هرشبش باران چشمانم شود
بى قرارى مى کنى تا خانه زندانم شود ؟
بسترت را پهن کردى قاتل جانم شود؟
با حسن حرفى زدى؟با من غریبى مى کند
گریه هاى هرشبش باران چشمانم شود
بیشتر از قبل ها داری هوای شوهرت را
دست هایت میخرد این اشک های شوهرت را
من دعا کردم که قدری بیشتر پیشم بمانی
پس بیا آمین بگو با دست های آسمانی
بابا که رفت , غصه ی زهرا شروع شد
تازه مصیبت و غم عظما شروع شد
بابا که بود , زندگی اش رو به راه بود
بعد از پدر , هجوم بلاها شروع شد
خانه ی امن الهی بود و “در” لازم نداشـت
“در”حریمِ صاحبِ تیغ دو سر, لازم نداشـت
فاطمه از فرط گریه روز و شب سردرد داشت
پـــس , زمان بارداری دردسـر لازم نداشت
این ذات مبتلای تو…یا مرتضی علی
فانیست در بقای تو…یا مرتضی علی
حوریه بودم و به چنین شکلم آفرید
تنها خدا برای تو یا مرتضی علی
تو که در سینه خود سوره کوثر داری
بوسه بر دست خود از لعل پیمبر داری
تو همان سیب بهشتی که پیمبر بوئید
دامنی چون گل ریحانه معطر داری
ناله های زخمی پروانه می لرزد چرا
یک کبوتر در میان لانه می لرزد چرا
جمع زهرا با علی میخانه می گردد فقط
فاطمه حرفی بزن پیمانه می لرزد چرا
به نام سوره ی کوثر به عصمت مادر
به نام زینب کبری , شکوه سر تا سر
شروع شد غم کوچه , درست آنجا که…
شکست هیبت مردی به سختی حیدر
ای هم نوای غربت تو عندلیب ها
خاکی ترین نگین بقیع غریب ها
ای پنجمین معلم دین, باقرالعلوم
شاگرد مکتبت علما و ادیب ها
هر جا کلاس درس شما برگزار شد
با شور و شوق روح الامین رهسپار شد
هر حرف غیر حرف شما فانی است, شکر
حرف شماست بین کتب ماندگار شد
نینوا را سوزاند
ناله ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند
به عبا پیچیدم
می کشم آه,همین آه عبا را سوزاند
روز محشر که هیچکس جز حق
بر دل و دین گواه و ناظر نیست
مدّعی ام که مذهبم غیر از
قالَ صادق و قالَ باقر نیست