سلام حضرت هادی , سلاله ی زهرا
سلام , عاشر آل محمّد طاها
بگیر دست گداهای بی شمارت را
فدای نام هدایت گرت شوم آقا
سلام حضرت هادی , سلاله ی زهرا
سلام , عاشر آل محمّد طاها
بگیر دست گداهای بی شمارت را
فدای نام هدایت گرت شوم آقا
بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده, بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند
قطره به قطره راهی دریا شدن کم نیست
نوکر شدن , سلمان شدن , منّا شدن کم نیست
اصلا گدایی همین بانو بزرگم کرد
با دست خالی اینقدر آقا شدن کم نیست
عاشقان را غم سر نیست که سر ناچیزست
داغ این رنگ به سیمای جگر ناچیزست
تیر این راه بر آیینه نشستن دارد
سینه تا هست و دلی هست سپر ناچیزست
نگاه آسیه ها محو درقداست اوست
حیا,ادب شده ی مکتب نجابت اوست
به شأن ورتبه ی او غبطه میخورد مریم
دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست
از این که دخترشیر است وخواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است
برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست
همین که خون علی در رگش سرازیر است
وقتی همه جا دور و برش زینب بود
یعنی که تمام باورش زینب بود
درشام که خطبه خواند با صوت علی
از مستمعین منبرش زینب بود
مینویسم برای آن بانو
که زند صبر پیش او زانو
بانویی که به راه زینب بود
شاهد اشک و آه زینب بود
آمدم در پناه چشمانت
زایر هفت اسمان باشم
باقر علمِ ال پیغمبر
امدم در کلاستان باشم
دوسالش بوده وقتی شعله با آن در, درافتاده
دوسالش بوده وقتی مادرش پشت در افتاده
دوسالش بوده امّا خوب حس کرده ست دردی را
که از سنگینی اش مادر میان بستر افتاده
زبانحال حضرت رباب باحضرت ششماهه
آناوین جانی سولان رنگیوه قرباندی علی
کربلاده سو بهاسی بولورم جاندی علی
ره تسلیم و رضادن بوگجه چیخما بالا
سینمه باخما یانان قلبیمی چوخ سیخما بالا
هر آنکه آمده را رهگذر تصور کن
چهل نفر همه را شعله ور تصور کن
ببند چشم و ببین چکمه ای بلند شده
و بعد فاطمه را پشت در تصور کن