شعر شهادت اهل بيت (ع)

علم مُنَجمین

ای هم نوای غربت تو عندلیب ها
خاکی ترین نگین بقیع غریب ها
ای پنجمین معلم دین, باقرالعلوم
شاگرد مکتبت علما و ادیب ها

مزار خاکی

هر جا کلاس درس شما برگزار شد
با شور و شوق روح الامین رهسپار شد
هر حرف غیر حرف شما فانی است, شکر
حرف شماست بین کتب ماندگار شد

شد غروب

نینوا را سوزاند
ناله ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند

به عبا پیچیدم
می کشم آه,همین آه عبا را سوزاند

مدینه

روز محشر که هیچکس جز حق
بر دل و دین گواه و ناظر نیست
مدّعی ام که مذهبم غیر از
قالَ صادق و قالَ باقر نیست

ته گودال

از گلو ناله ی مرغ سحری افتاده
پی آن ناله دل دربدری افتاده
پسری دید که از زینِ به زهر آغشته
گوشه ی حجره دوباره پدری افتاده

مشهور

من پنجمین ولی خداوند قادرم
همنام مصطفی و ملقب به باقرم
گنجینه ی علوم الهی است سینه ام
از نسل سفره دار کریم مدینه ام

باورم نیست

عاقبت آه کشیدم نفسِ آخـر را
نفسِ سوخته از خاطره ای پرپر را
روضه خوانیِ مرا گرم نمودی امشب
روضه یِ آن همه گُل,آن همه نیلوفر را

شعر شهادت امام محمد باقر(ع)

عمامه بر میدارم از سر , حرف دارم
هر جا بیاید نام مادر حرف دارم
هر چه می آید بر سر ما از سقیفه ست
از غربت بسیار حیدر حرف دارم

شعر شهادت امام جواد(ع)

در کنج آشیانه , تنها کبوتری بود
در دل به یاد داغِ , گل های پرپری بود

بال و پرش شکسته , از کینه های صیاد
خود منتظر که گردد , از بند غصه آزاد

شعر شهادت امام جواد(ع)

روزدن خوب است وقتی دست رد درکار نیست
مرگ بر هر عاشقی که عاشق اصرار نیست

خواب خوش کردن حرامش میشود تا به ابد
هرکسی پشت درت تا به سحر بیدار نیست

شعر شهادت امام جواد(ع)

دستش همیشه باز و خداوند جود , بود

روی لب ملک ز ثنایش سرود , بود

تنها دلیل خلقت هر آنچه بود , بود

عرش خدای عزوجل را عمود , بود

شعر شهادت حضرت امام جواد الائمه(ع)

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد

دست و پا می زنی و در به رویت می بندد

 

 سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد

نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

دکمه بازگشت به بالا