خیر است , انگاری پیمبر پر درآورد
بی سور اسرافیل , مولا محشر آورد
قرآن برای 《انما》 در آسمانش
خورشید و ماهش جور بود و اختر آورد
خیر است , انگاری پیمبر پر درآورد
بی سور اسرافیل , مولا محشر آورد
قرآن برای 《انما》 در آسمانش
خورشید و ماهش جور بود و اختر آورد
بیگانه نیستم , ولی بی لیاقتم
در نوکری به محضرتان کم سعادتم
انقدر معرفت ز وجودِ شما کم است
بعضاً نوشته اند که وجودِ تو مبهم است
امشب برایت محتشم ها دم گرفتند
با مرثیه ها مجلس ماتم گرفتند
ای خواهریوسف برای سوی چشمم
از خاک زیر پای تو مرهم گرفتند
قصد کردم بنویسم کمی از نور خدا
کمی از ساحتِ قدسی عزیزُالزّهرا
قصد کردم ببرم نام “علی” بر لب ها
بخدا دست من از دامن تو نیست جدا
خواهر مجتبی چه مظلوم است
غربتش از عزاش معلوم است
روضه خوان امام معصوم است
فاتح شام و کوفه کلثوم است
همه جا پا به پای زینب رفت
نمک به زخم پر از خون این جگر نزنید
کتاب غصه ی این خانه را شرر نزنید
به ساءلان نجیب مدینه بسپارید
که پشت خانه ی ام بنین به در نزنید
بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست
یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست
ام الادب , ام الوفا , ام الاباالفضل
غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست
شرمنده ام که سوخت میان شرر پرت
آتش گرفت باغ گل لاله در برت
شرمنده ام که مشک ابالفضل پاره شد
شرمنده رباب شد و کام اصغرت
خونه ی من که خونه ی مراده
خدا بهم اینجا علی رو داده
چار تا غلام آوردم اینجا واسه
دو تا خانوم و دو تا آقا زاده
نوکرای ساده تیم امّ البنین
سر تا پا ارادتــیم امّ البنین
بی بی جانم ما فقیر بیچاره ها
وقفِ خانواده تیم امّ البنین
در شهادت حضرت ام البنین (س)
در سِــیر راه خویش , اگر بهترین شدم
از شاخسار فضل پدر خوشه چین شدم
در دست کردگار که دســتم نهاده شد
دست حسیـن فاطـمـه در آستیـن شدم
« مناجات با امام زمان عج در وفات حضرت ام البنین (س) »
الا که دست خدایت در آستین باشد
بیا که مانده به در دیده زمین باشد
گناه می کنم اما به خود نمی گویم
شرار قهر تو شاید که در کمین باشد