شعر شهادت اهل بيت (ع)

مرثیه حضرت زهرا (س)

محراب بود و ماه و نماز نشسته اش

روی کبود و نیمه چشمان بسته اش

 سجاده بود و سجده طولانی و قنوت

چادر نمازِ خاکی و دست شکسته اش

شعر روضه در و دیوار

یک بار نه , شدی تو گرفتار بارها

برخورد کرد سینه و مسمار بارها

دشمن مگر نَفَس نَفَست را شنیده بود

بد زد به استخوان تو انگار بارها

شعر روضه هجوم به خانه وحی

قلب دنیا سنگ شد وقتی که آن در می شکست

باید از شرمندگی انجا زمین سر  می شکست

فاجعه تازه رقم می خورد وقتی کوچه دید

در کمال بهت مردم قلب حیدر می شکست

شعر روضه حضرت زهرا (س)

شکستن ات کمرم را شکست فاطمه جان !

علی کنار تو از پا نشست فاطمه جان !

تمام ماحصل عمرمان در این نه سال

هر انچه بافته بودم گسست فاطمه جان !

شعر روضه حضرت زهرا (س)

تب کرده ای دوباره مگر درد میکشی؟!
بانوی خانه ام چقدر درد میکشی
خورده به در سر تو و سردرد میکشی
سرپا نشو اگر که کمردرد میکشی

شعر روضه فاطمیه

ای بال و پر شکسته! مرا بال و پر مبند
بردار بارم از دل و بار سفر مبند

جانم بگیر از من دل خسته رو مگیر
راه نگاه را به رخ چون قمر مبند

شعر روضه حضرت فاطمه (س)

باید که بر دیوار بگذارم سرم را
دنیا گرفت از من تمامِ باورم را

دستانِ لرزانم چگونه می تواند
تدفین نماید پاره های پیکرم را !؟

شعر روضه فاطمیه

نبى به بوى بهشتى تو ارادت داشت
على به جلوه ی هر روزه ی تو عادت داشت

کدام نور ز مصراع بیت تو جوشید؟
که شعله هم به در خانه ‏ات ارادت داشت

شعر روضه فاطمیه

داغ تو را بهانه گرفتم گریستم
از قبر تو نشانه گرفتم گریستم

یک گوشه از محله ی غم آشنای تو
با یادت آشیانه گرفتم گریستم

شعر مدح و روضه حضرت زهرا (س)

چادرت وقتی یهودی را مسلمان میکند
یک نگاهت عالمی را مثل سلمان میکند

نوکرانت جای خود آنها که صاحب منصبند
بلکه مور خانه ات کار سلیمان میکند

شعر روضه بستر شهادت

مثل شمع سحری اب شدی از گریه
از خودت بی خبری اب شدی از گریه
بسترت خیس شد از اشک بیا گریه نکن
ناله ها از نفس انداخت تو را گریه نکن

شعر شهادت حضرت فاطمه (س)

طوبای مرتضی که زمانی رشیده بود
دیگر زتندباد بلا قد خمیده بود
غرق سکوت خسته و مجروح و بی نفس
شمعی که قطره قطره به اخر رسیده بود

دکمه بازگشت به بالا