وقتی که راز خلقت حق در حجاب شد
انگشتر قوام علی بی رکاب شد
یعنی فراری احد و خیبر و حنین
با ذوالفقار و صاحب آن بی حساب شد
وقتی که راز خلقت حق در حجاب شد
انگشتر قوام علی بی رکاب شد
یعنی فراری احد و خیبر و حنین
با ذوالفقار و صاحب آن بی حساب شد
نشستم کنارت با دلشوره هام
باهمدیگه از هر دری حرف زدیم
بغل کردمت این شب آخری
بازم مادری دختری حرف زدیم
هرجا نشسته اند و بجا حرف میزنند
دارند از مقام شما حرف میزنند
دارند از کرامتتان از شکوهتان
از لحظه های سبز دعا حرف میزنند
بعد سه ماه؛ به من ی خورده رو کن
بلند شو و خونه مونو جارو کن..
مثل قدیما تو چشام زل بزن..
تو رو خدا از شوهرت دل نکن
آخر گرفت دامن ما را بلای در
وقتی بلند شد به چه وضعی صدای در
حرمت نگه نداشت به مادر زیاد خورد
شلاق های رد شده از لا به لای در
ای خسته ی دل خسته ی آزار کشیده
در پایِ علی زحمتِ بسیار کشیده
تو دست به رو داری و من دست به خواهش
کارِ من و تو هر دو به اصرار کشیده
ای خسته ی دل خسته ی آزار کشیده
در پایِ علی زحمتِ بسیار کشیده
تو دست به رو داری و من دست به خواهش
کارِ من و تو هر دو به اصرار کشیده
پیش خدا تمام گناهان صغیره شد
وقتی که کُشتن تو گناهی کبیره شد
شرمنده ام از این که سه ماه است روز و شب
وتر تو بی قنوت و وضویت جبیره شد
مرد از واژه ی آوار بدش می آید
بعد تو از در و دیوار بدش می آید
آن قدر واقعه تلخ است که مرد نجار
چند روزیست ز “مسمار” بدش می آید
همان گروه که عُمری به مـا جفا کردند
علی و فاطمه را بعـد تو رهــا کردنــد
بلند کن سر خود را , ببین پس از غم تو
چگونه باز مــرا صاحب عزا کردند !!!
اعتبارت پیش حق از انبیا بالاتر است
نام تو در آسمانها از زمین پیداتر است
صاحبِ هستی تو هستی, ما همه عبد توایم
هر که عبدت شد مقامش پیش حق بالاتر است
عشق از ازل به فاطمه تعظیم کرده بود
خود را به نام فاطمه تقدیم کرده بود
اصلا بهشت را که خداوند خلق کرد
با شان و جاه فاطمه تنظیم کرده بود