شعر شهادت اهل بيت (ع)

در هجره ام مقابل چشمان مادرم

در هجره ام مقابل چشمان مادرم

در سجده بودم و لگدی بر سرم نشست

این غم کجا برم, به که گویم که بی حیا

با ناسزا به فاطمه, بال و پرم شکست

مراد مکتب من جز امام صادق نیست

دلم به غیرشما با کسی موافق نیست

گلی به عطر خوش پیچک وشقایق نیست

به دست آتش دوزخ همیشه در بند است

به نام نامی تو هرکسی که عاشق نیست

اینکه اینگونه میکِشی نامرد..

ای که هستی رئیس مذهب ما

چقدر حوزه ات مسلمان ساخت

گوشه از کلاس درس شما….

نفست جابر بن حیان ساخت

در بین سر و صدا کجا می بردند

در بین سر و صدا کجا می بردند

هیزم به کدام کربلا می بردند

رفتند به عرش بی وضو نا اهلان

جایی که سلامی از خدا می بردند

برای اوج نوشتند بال وا شده را

برای اوج نوشتند بال وا شده را
نزول نیست, به معراج آشنا شده را

تو هَمزه اَحَد و حمزه اُحد هستی
چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را

ای نگاهت منبع بی انتهای تاک ها

ای نگاهت منبع بی انتهای تاک ها 

ای دلیل سکر بی اندازه ی ادراک ها

جذبه ات کابوس نامردان و ذکر نام تو 

قوّت قلب تمام مردها,  بی باک ها

گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم

گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم

ما همچنان پابندِ آن عهدِ قدیمیم

تهران اگرچه مثلِ مشهد,مثلِ قم نیست

ما هم کنارِ سفره ی شاهِ کریمیم

با گنبدت قشنگ شده آسمان ما

با گنبدت قشنگ شده آسمان ما
کهف حصین توست همیشه امان ما
مهمان شهرما شدی و میزبان ما
یاسید الکریم فدای تو جان ما

بابا غرور دخترت آخر شکسته شد

بابا غرور دخترت آخر شکسته شد

دستم به دست حرمله با خنده بسته شد

در مجلس یزید که پر ازدحام بود

عمه نبود کار رقیه تمام بود

شاعر:علی سپهری

یک در محکم برای خانه قیمت میکند

یک در محکم برای خانه قیمت میکند

مرگ قادر نیست کاری را که حسرت میکند

با تمام غصه ها بر سجده می افتد علی

بنده وقتی بنده باشد شکر نعمت میکند

عمویم حمزه یاری با وفا بود

عمویم حمزه یاری با وفا بود
حبیب و یاور دین خدا بود
سپاهِ لشگرم را, بود رهبر
شهیدان را امیر و شاه و سرور

مثل زهرا مادرم هستی و نامت فاطمه است

با عنایاتت درِ این خانه خدمت می کنم
با غزل گفتن فقط عرض ارادت می کنم

دلبر شیر خدایی و کنیز فاطمه
با ثنایت از علی جلب رضایت می کنم

دکمه بازگشت به بالا