بعد از پدر بقیه عمرش طرب نداشت
شوری اشک دست کمی از رطب نداشت
از سال شصت و یک به دلش غم نهفته بود
غیر از حسین واژه ای دیگر بر لب نداشت
بعد از پدر بقیه عمرش طرب نداشت
شوری اشک دست کمی از رطب نداشت
از سال شصت و یک به دلش غم نهفته بود
غیر از حسین واژه ای دیگر بر لب نداشت
آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت
آخری نیست بر این گریه بی پایانت
آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان
بیشتر می شود انگار غم پنهانت
بسته راه چاره دید و گریه کرد
طفل بیگهواره دید و گریه کرد
دختر آواره دید و گریه کرد
روسری پاره دید و گریه کرد
تو یادگار حسینی که کربلا دیدی
شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی
“سری به نیزه بلند است”را شما دیدی
و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی
مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است
سجاده ی سجاد پر از اشک روان بود
چهل سال خودش پای دلش مرثیه خوان بود
کابوس حرم از جگرش زخم گرفته
چهل سال به یاد عطش غم زدگان بود
ای شیعیان ماییم انوار هدایت
ماییم خورشید سماوات ولایت
ما نور چشم کائنات و ممکناتیم
مائیم اعلی علت ایجاد خلقت
دیر آمدی اجل دلم از غصه آب شد
کوهی زغم بروی سر من خراب شد
دنیا نساخت با من دلخسته,سوختم
قلبم ز خاطرات جوانی کباب شد
سرِتو را هدف دشنه ی سنان کردند
پس از تو خیمه ی اهلِ تو را نشان کردند
زبان سرخ “دل” سبز می دهد برباد!
دلِ مرا هدف خنجر زبان کردند
بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد
ســجاده اش مـــعطرِ بـا اشــک نـاب شـــد
او سید البکاء حسینیه ی خــداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد
غرق اشکی و گریه می باری
شده دریا ز چشم تو جاری
راوی روضه های کرب و بلا
روضه ی ناشنیده ای داری؟
بوی مادر می رسد
انتظار دیدن مادر به آخر می رسد
لحظهء دیدار بود
باز هم در کربلا زهرا به حیدر می رسد
مسجد کوفه ببین