سرگشته ی مسیر عبور برادری
تو از تمام فاطمیان , زینبی تری!
آرام و باوقار و صمیمی و چاره ساز
الحق که نور دیده ی موسی بن جعفری
سرگشته ی مسیر عبور برادری
تو از تمام فاطمیان , زینبی تری!
آرام و باوقار و صمیمی و چاره ساز
الحق که نور دیده ی موسی بن جعفری
ای سایه یِ بالا سر ِ خواهر, برادر
ای جانِ از جانِ خودم بهتر, برادر
خواهر همان احساس مادر بر برادر
دارم برایت می شوم مادر, برادر
ببخش همسرم خانه امنت نبود
بمیرم زمین گیر حیدر شدی
دعا کن بمانی, که شاید گلم
دوباره خدا خواست مادر شدی
نگه به حال دلم کن که بابت تو فقط
نشسته ام بنویسم ز ساحت تو فقط
دوباره قسمت من شد قلم به دست شوم
نشسته ام بنویسم به رخصت تو فقط
او سفیر ِ نهضت ِ کرب و بلاست
پنجه های کوچکش مشکل گشاست
ناز او را عمه جانش می خرد
خنده ی او از حسین دل می برد
زمین و کلّ فلک,هفت آسمان,دنیا
فقط برای حسین آفریده شد اصلاً
بخوان نماز و عبادت بکن خدا را چون…
سرش برای همین ها بریده شد اصلاً
سالیانی درد بی درمان هجران مشکل است
بی کسی درشهرغربت ای رفیقان مشکل است
سالیانی جای دور افتاده تبعیدت کنند…
سالیانی در غل و زنجیر زندان مشکل است
قبل از ابراز نداری برسد لطف شما
تاجری هیچ ندیدم به غنا مثل گدا
خاک پای تو شدن آخر معراج من است
قُربم آن است شوم وصله ی نعلین شما
سرّ کلیم بودن موســـــی اطاعـت است
“عاشق” همیشــــه طور نشین عبادت است
مانوس تیـــــــرگی شب اند اهــــل نافله
ظلمت برای چشم سحر خیز عادت است
در سامرا غریبی و تنهایی و فراق
در کربلا حسین و عطش بود و درد و داغ
در سامرا تنی جگرش تشنه و کباب
در کربلاحسین تنش زیر آفتاب
شانه به درد زلف پریشان من نخورد
مرهم به درد زخم گریبان من نخورد
از زهر معتمد که دو سه جرعه خورده ام
دگــر نــباف پــیرهــن تــازه فــاطـمــه
شد پنبه رشته های تو با داغ محسنت
******
نه کوچه نه غلاف نه سیلی نه میخ در
بــیمار کــرده اســت تـو را داغ محسنت
شاعر : حسین صیامی