شعر شهادت اهل بيت (ع)

سفره ی روزهای آخرمان

سفره دار قدیمی ام امشب

شده ام میهمان دخترمان

شده سی سال کار من یادِ

سفره ی روزهای آخرمان

اسرار مگو

با خود بگذارید که نجوا کند امشب

این روح مگر بال و پری واکند امشب

یک لحظه دگر طاقت این هجر ندارد

سخت است تحمل , غم زهرا کند امشب

غسل بابا

نیمه شب بود و از بهشت خدا

ناله و سوز و آه می آمد

شعله های غم بزرگ کسی

از دل سرد چاه می آمد

در دل خـاک رود قـامت رعنای علی

لاله‌ گون گشت ز خونروی دل‌آرای علی

می‌چکد اشک حسن بررخ زیبای علی

مرغ آمین بـه دعـایسحرش پاسخ داد

از خداونـد همیـنبــود تمنای علی

باز تنها میرود …

باز تنها میرود / در میان کوچه ها با یاد زهرا میرود

بر لبش یا فاطمه / ذکر تسبیح علی تا عرش اعلی میرود

بعد سی سال او هنوز /  با دلی پر سوی نخلستان غم ها میرود

گریه ی محراب

با ناله های حیدر محراب گریه می کرد

از عمق زخم آن سر محراب گریه می کرد

در اوج بی قراری همراه اشک مولا

با سوز آه مادر محراب گریه می کرد

مولای من

امشب تمام شمعها پروانه ها مردند

امشب تمام لاله ها از غصه پژمردند

امشب صدای بی کسی از چاه می آید

پس کی مناجاتی او از راه می آید

ای تیغ

ای تیغ! دمی که یارم از پا افتاد

انگار علی زیر قدمها افتاد

یک شهر برای بردنم رد میشد

از روی دری که روی زهرا افتاد

غربتکده

آسمان دل غربتکده ام بارانی ست
ابری ام دیده ی ماتم  زده ام بارانی ست

مثل پروانه دلم دربه در سوختن است
گریه ی شمع همه زیر سر  سوختن است

کم گریه کن کنار من …

بوی سحر نمی وزد ازشام تار من

کم گریه کن کنار من ابر بهار من

باران به پای ساقه خشکم دگر مریز

از برگ وبر فتاده دگر شاخسار من

غمخوار پیمبر

صحبت از رفتن غمخوار پیمبر شده بود

مالک الموت برایش پرو بال آورده

مادر حضرت صدیقه کبوتر شده بود

وقف اسلام شد و وقف خدا و قرآن

مادرانه

دنیا اگر چه مثل پیمبر نداشته

قطعاً نبی مثال تو همسر نداشته

دادی تمام ثروت خود را براه دین

دین خدا شبیه تو یاور نداشته

دکمه بازگشت به بالا