شعر شهادت اهل بيت (ع)

اُمّ المؤمنین

تو می روی و تازه غم ها پا بگیرد

بعد از تو تنهاییِ من معنا بگیرد

بانو! فقط نام تو «اُمّ المؤمنین» است

آن زن اگر چه نام زیبا را بگیرد

جان ِ تو, جان ِ دخترم زهرا

حتم دارم که رفتنی هستم

به خدا می سپارمت آقا

خواهش ِ مادرانه ای دارم

جان ِ تو, جان ِ دخترم زهرا

زینت اشعار دفترم مادر

به نام زینت اشعار دفترم مادر

تمام زندگی ام سایه ی سرم مادر

موفقیت من از دعای خیر توست

خلاصه ی همه ی عشق و باورم مادر

سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد

سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد

حق مسلمانی ما با تو ادا شد

دستت کلید قفل های بسته بوده

پیغمبر از دستان تو حاجت روا شد

گریه ی کوثر

ازدرد غربت داشت کوثر گریه میکرد

زهرابه روی قبر مادر گریه میکرد

خاکمزار مادرش را میگرفت و

بادست خود میریخت بر سر گریه میکرد 

دوباره غرق عزا

دوبارهغرق عزا پُر ز داغ و ماتم بود

وجوددختر پیغمبری که خاتم بود

برایفاطمه دلشوره داشت در دم مرگ

دراحتضار , دل مادری پر از غم بود

کفننداشت , ردایِ پیمبر دو سرا

تمامخواهش بانوی هر دو عالم بود

دوبارهآمده جبریل دست پُر ز بهشت

شکستبغض پیمبر که یک کفن کم بود

اگرچهمکه ولی گریه کربلایش کرد

شبِدهِ رمضان چون دهِ محرم بود

کنارداغ خدیجه چه روضه ای میخواند

حسیننیست ولی روضه اش فراهم بود

 

 

 

همسنگربی مثل

همسنگربی مثل و مانندم خدیجه

بر عشق تویک عمرپابندم خدیجه

ای در تمام عرصه هاسنگ صبورم

ای یاوردیرینه ام کوه غرورم

شب گذشته

شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت

برایم از خودش از حال خویشتن می گفت

از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش

و یک به یک همه اش را برای من می گفت

دارد برای همسر خود

دارد برای همسر خود گریه می کند

با گریه های کوثر خود گریه می کند

همسر فقط نبود خدیجه برای او

او در فراق یاور خود گریه می کند

بهشت را مبر از خانه

بهشت را مبر از خانه ناگهان بانو

برای بی کسی فاطمه بمان بانو

به جان دختر مظلومه ات مرو از دست

مساز اشک یتیمانه را روا بانو

به یاد لحظه های گودال

هر کسی چیزی مهیّا می کند

عقده ها را از دلش وا می کند

بغض مولا چشمشان را بسته است

کینه ها دارد چه غوغا می کند

چرخ و فلک و ستاره

چرخ و فلک و ستاره حیران  دیده ام

آن محنت و غم که کس ندید,آن دیده ام

نوحی به هزار سال یک طوفان دید

من نوح نیم, هزار طوفان دیده ام

دکمه بازگشت به بالا