شعر شهادت اهل بيت (ع)

بگذارید از این

بگذارید از این خانه عبا بردارد

لااقل رحم نمایید عصا بردارد

بگذارید در این حلقه ی دود و آتش

طفل ترسیده از این معرکه را بردارد

بوی مدینه می دهد

بوی مدینه می دهد این گریه های ما

یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز

خون کرده اند بر جگر مقتدای ما

با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند

شیر رسول خدا

تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه

تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه

اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی است

تو هم به تیغ خودت فخر مایی ای حمزه

قوت بازوی من بود

قوت بازوی من بود که افتاده به خاک

همه ی نیروی من بود که افتاده به خاک

این همان است که یاری ولایت می کرد

مثل یک شیر ز اسلام حمایت می کرد

نور چشم پیمبری حمزه

نور چشم پیمبری حمزه

چه قدَر مثل حیدری حمزه

اسدالله دیگری حمزه

به خداوند, محشری حمزه

سرزمین خون بها

ای بلندای عشق قامت تو

ای سلام خدا به ساحت تو

خاک بوس سیادت تو زمین

جایگاهت ولی به عرش برین

گمان نمی کنم

گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد

تنی که مُثله شده در برابرم باشد

گمان نمی کنم این تکّه های پخش شده

همان عموی رشید پیمبرم باشد

ای شهید رکاب پیغمبر

ای شهید رکاب پیغمبر

پدر و مادرم فدای تو باد

ای اُحُد شاهد شهادت تو

عمر من وقف در ثنای تو باد

یا کریم

این یا کریم مثل همه یا کریم ها

در فکر بام توست به رسم قدیم ها

من زار خاک ری چو حسین بکربلا

زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها

حسین(ع)

ای آفتاب زمین خورده ماهِ نیزه حسین

طلوع کرده سرت درپگاهِ نیزه حسین

پناهگاهِ یتیمانمو بدونِ پناه

خودت بگیر مرا درپناهِ نیزه حسین

لحظات شب قدر از نفس بارانند

لحظات شب قدر از نفس بارانند

برکاتند که جاری به سر انسانند

شب تقدیر و ملائک همه از منبرعرش

بر زمین آمده تا فجر تحیت خوانند

همدم چاه

سالها با چاه همدم بوده ام

همنشین رنج و ماتم بوده ام

سالها در پیچ و تاب زندگی

همدم دیرینه ی غم بوده ام

دکمه بازگشت به بالا