اران حریف چشم تو دریا نمیشود
دیگر کسی شبیه تو آقا نمیشود
صدها کلیم میچکد از نوک ناخنت
موسی بدون اسم تو موسی نمیشود
اران حریف چشم تو دریا نمیشود
دیگر کسی شبیه تو آقا نمیشود
صدها کلیم میچکد از نوک ناخنت
موسی بدون اسم تو موسی نمیشود
احوال من از این تن تب دار روشن است
زندان من به چشم گهربار روشن است
از صبح تا غروب که حبسم به زیر خاک
تا صبح حالم از دم افطار روشن است
تدبیر کــردند……… قتل ترا بر گـــردن تقـــــــــدیر کردند
آنهاکه بازهر……… کام ترا از زندگـــــانی ســـــیر کردند
با تازیــــــانه…….. درپیش چشمت کوچه راتصویرکردند
با ناســزاها……… بدتر ز کار تیــــغه ی شمشـــیر کردند
وقتش رسید, هم سخنت را عوض کنی
هم خواهش رها شدنت را عوض کنی
لاغرشدی کفن دگر اندازه ی تو نیست
باید زمان پر زدنت را عوض کنی
اینجا چقدر شعله وزیده ست پشت در
باغ این قَدَر کبود که دیده ست پشت در
در کوچه های هاشمی آتش شروع شد
یا هق هقی بریده بریده ست پشت در؟!
ای وقار تو وقار پنج تن
گردش تو در مدار پنج تن
خطبه هایت, ذوالفقار پنج تن
ای همه دار و ندار پنج تن …
زینب همان زهراست , زهرا نیز زینب
زهرای بین دشت طوفان خیز زینب
هر چند روی تل دلش را بد شکستند
وقت هجوم تیغ های تیز … زینب–
زینبم , اسطوره ام مهر و وفا را
نور می پاشم تمام کبریا را
در تمام عمر, با صبر و مدارا
یک به یک از پا درآوردم بلا را
دل بـــاده بـنوش است سر خان عقیله
خـورده شب و روز از نمک و نان عقیله
هر قـلب حسینی که شده واله و شیـدا
در بزم حـسینی شـده مـــهمان عقیله
تمام شهر پی کشتن ولی بودند
نبود مردی و نامردها ولی بودند
که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند
چهل نفر که همه قاتل علی بودند
به روی دل, غم و داغ تو را گذاشته ام
به روی شانه ی خود کربلا گذاشته ام
برای آن که مرا غُصه ی تو پیر کند
به روی کُلِّ جوانیم پا گذاشته ام
علی گویان عالم , ذوالفقارم
و ای زهرائیان , زهرا تبارم
اگر بارانی ام ابر بهارم
من از روز نخستین گریه دارم