از صبر تو زینب (س) همه عالم شده حیران
با نــام تو زینب (س)همه دلــها شده گـریان
از غــصّــه و غــم هایتـــو ای عــمّــه سادات
بـــــر شـــیفتــگانتهـــمه دنـــــیاسـت خرابات
از صبر تو زینب (س) همه عالم شده حیران
با نــام تو زینب (س)همه دلــها شده گـریان
از غــصّــه و غــم هایتـــو ای عــمّــه سادات
بـــــر شـــیفتــگانتهـــمه دنـــــیاسـت خرابات
در واژه های شعر تو دیدم وقار را
حُجب و حیایِ فاطمی این تبار را
با تیغ خطبه فاتح صفین کوفه ای
مولا سپرده دست شما ذوالفقار را
خواهش نمود عقیلهزهرا که بسترش
در زیر آفتاب شودچون برادرش
گرمای ظهر وتشنگی و یاد کربلا ….
روضه گرفته استدر این روز آخرش
انگار رنگ این قلم اشکال دارد
یا برگه خیس دلم اشکال دارد
دریای شعرم جذر و مدعشق دارد
اینجا خسوف ماه هماشکال دارد
گفته بودم که دیر یا زود از
راه می ایی و مرا با خود
بعد یک سال و نیم خون گریه
میبری تا وصال خود, تا خود
از همان ابتدایت ای آقا
شده ام آشنایت ای آقا
من فقیر و یتیم و مسکینم
من گدایم گدایت ای آقا
حرفی بزن سکوت دوای تن تو نیست
این جا به کنج خانه که جای تن تو نیست
پیراهنت گشاد شده یا تو لاغری؟
شاید که این لباس برای تن تو نیست
تنهاامام سامره تنها چه میکنی؟
درکاروان سرای گداها چه میکنی؟
دارمبرای رنگِ تنت گریه میکنم
پایِنفس نفس زدنت گریه میکنم
آسمان را آه جان سوزت زپا انداخته
مادرت را باز در هول و ولا انداخته
کاری از دست طبیبان بر نمی آیدغریب
برکنار بستر تو مرگ جا انداخته
قلم به سمت شکوهت قدم قدم آمد
به سمت دفتر شعرم خود قلم آمد
دوباره حس سرودن گرفته ام آقا
و با اجازه ی دستت بگو… دلم آمد
مثل امواج خروشان که به ساحل برسند
وقت آن استکه عشاق به منزل برسند
هادی راه توهستی و یقیناً بی تو
ناگزیرند ازآغاز به مشکل برسند