ماگداییم گدای پسر فاطمه ایم
بوسهزن های عبای پسر فاطمه ایم
بنویسیدفدای پسر فاطمه ایم
گریهکن های عزای پسر فاطمه ایم
ماگداییم گدای پسر فاطمه ایم
بوسهزن های عبای پسر فاطمه ایم
بنویسیدفدای پسر فاطمه ایم
گریهکن های عزای پسر فاطمه ایم
برگ تاریخ ورق خورده و از سر آمدخانه ای غرق خداوند مصور آمد
نیمه شب بنده ای انگار خدا را میخواندلحظه ای در نظرم ندبه ی حیدر آمد
پیرمردی که چو مجنون پی لیلایش بودبا قدی خم به در خانه ی داور آمد
غرق در حس خدا بود که ناگه دستی …باز هم درصدد فتنه ی دیگر آمد
پیر مردی که در همین کوچه
خانه اش جنب خانه ی ما بود
مکتبی مملو از محصل داشت
باز اما غریب و تنها بود
دل من باز روضه می خواند , روضه ی غربت شقایق را
روضه ی حرمت و شکستن را , روضه ی گریه های صادق را
روضه ای را که باز می خواهند, پر پروانه را بسوزانند
اصلاً انگار شیوه ی خصم است , نیمه شب خانه را بسوزانند
آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا
خاکسترش نشسته به روی سرم خدا
پور خلیلم و وسط شعله ها اسیر
ای وای از تغافل اصحاب سینه چاک
امام شیعه ای واشک دیده ات دریا
بیاد روضه کوچه بیادعاشورا
دوباره آتش کینه به پشت در آمد
هلاک روضه مادر شدی گل زهرا
خانه ام را سوختند و سوخت جانم , چون علی
ظـالـمـان بـستـند مـحکـم بـازوانـم , چون علی
پـابــرهـنـه , سـربـرهنـه , بی عبـا , درکـوچـه ها
می کشاندند و پر از خون شد دهانم , چون علی
دوباره شهر مدینه غروبی از غم شد
که آتشی به در خانه باز مَحرم شد
به پشت این در خانه چه ازدحامی شد
دوباره حَجمه ی دشمن به فکرماتم شد
بوی خونآید از دل صحرا
خاک عالمبه سر چه رخ داده
بین لشگربه پاشده غوغا
حمزه دیگرز پای افتاده
اینجاست خاک ری وَ ملقب به کربلاست
خیلی گران تمام شده , مُلک خون بهاست
هرگوشه زین دیار اگر هیئتی بپاست
پشت قباله و سندش یک سر جداست
گنجشک آستانه همای سعادت است
جارو نمودن ِ حرم تو لیاقت است
دارُالشّفاست صحن تو یا سیّدالکریم
بخشش در این حریم عجب نیست عادت است
ناگهانزلفِ پریشان تو را میگیرند
سرسجاده گریبان تو را میگیرند
تو دراین خانه بنا نیست که راحت باشی
چندهیزم سر و سامان تورا میگیرند