شعر شهادت اهل بيت (ع)

مانند شمع بر سر جسمت گداختم

مانند شمع بر سر جسمت گداختم
این جنگ برده بر سپه خویش باختم

بر یک سری فرار از اینجا چه راحت است
تو جان سپرده ای و علی پر جراحت است

شُکرِ لِلَّه

شُکرِ لِلَّه، شهرِ ما را آبرویی دیگر است
قبلۀ تهران، نمادِ کربلای دلبر است

حضرت عبدالعظیم از دودمان مجتباست
طاهرِ زین العِباد از خاندان حیدر است

سیّدِ اهل کرم

هر کجا که ذکر خیرت هست و از تو یادی است
می نشینم با ادب! این عادتِ اجدادی است

خسته از کنج قفس پر میکشم تا شهرری
سخت ویران و خرابم؛ حاجتم آبادی است

یار پیمبر

وقتی کسی در معرکه یار پیمبر شد،
خویشِ پیمبر بینِ اغیارِ پیمبر شد،

وقتی کسی در قعرِ چاهِ جهلِ یک امّت
برخاست و چشمانِ بیدارِ پیمبر شد،

السلام و علیک یا حمزه(ع)

السلام و علیک یا حمزه،ای عموجان منم رسول خدا
ای علمدار لشگر اسلام،ای ملقب به سیدالشهدا

چه بلائی سر تو آوردند،مثله کرده کسی تمام تنت
با وجودی که سر به تن داری،وای من وای من لب و دهنت

واویلتا واحَمْزَتاه

از احد آید ندا واویلتا واحَمْزَتاه
شهر پیغمر شده ماتمسرا واحَمْزَتاه

هم برادر، هم عمو، هم تکیه گاهش کشته شد
خون شد از غم قلب ختم‌الانبیا واحَمْزَتاه

علمدارِ سرافرازان

شب شعر است و بالا میروم از منبری دیگر
به شوقی که بخوانم باز هم شعر تری دیگر

بخوانم از علمدارِ سرافرازان “سیف البحر”
ندارد مثل او دین محمد یاوری دیگر

امیرِ صف شکن

همیشه قوّت قلب تمام لشکر بود
امیرِ صف شکن جنگ نابرابر بود

زمانه سردتر از سرد میشد اما او
همیشه مایه ی دلگرمی پیمبر بود

لطفِ کریم

دستِ گدا دراز به سوی کریم هست
لطفِ کریم، شاملِ ما از قدیم هست

ما را گِدا نوشت و خودش سُفره پهن کرد
دیدیم هَر سَحر که سویش آمدیم، هست

حضرت ِ والا مقامی

حضرت ِ والا مقامی و صلابت از شما
سخت تر از سنگی و شورِ شجاعت از شما

تا دمِ رفتن، هوادارِ رسولِ اکرمی
مطمئنم وام می گیرد نجابت از شما

با درد مدارا کردی

ای که سی سال تو با درد مدارا کردی
روز و شب آرزوی دیدن زهرا کردی

بعد تشییع تن یاس شکسته هر روز
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردی

علی جانم

فرقش شکافت رُکنِ زمین و زمان شکست
یک ضربه زد ولی کمر آسمان شکست

نالید فاطمه که نزن نانجیب زد
از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست

دکمه بازگشت به بالا