شعر شهادت اهل بيت (ع)

مولای من

نیمه شب بود و عاشقی بیدار
مست حق بود و راحت از اغیار

نیمه شب بود و وقت راز و نیاز
بین سجاده بود، بین نماز

غریب آقام

شکوه ها می کنم از چشم تری بسته شده
مانده ام اوّل راه و گذری بسته شده
زلف من با غم یارم سحری بسته شده
آمدم گریه کنان پشت دری بسته شده

یا امام صادق (ع)

دشمن کشیده است اگر آتش به خانه اش
اما کسی نسوخته در آشیانه اش

می شد جسارتی هم اگر بین کوچه ها
دیگر کسی نگفته که با تازیانه اش

آه

آه یک واژه‌ی پر از درد است
که به دنبال ناله می‌آید
گاه روی زبان مردی پیر
گاه از یک سه ساله می‌آید

شیخ الائمه

آنکه حکمت به لب او جریان داشت که بود
آنکه علم از نفس او فوران داشت که بود
آنکه اندیشه از او شیره‌ی جان داشت که بود
آنکه ایمان به وجودش ضربان داشت که بود

شبانه در غُل و زنجیــر صُبحِ صادق را

شبانه در غُل و زنجیــر صُبحِ صادق را
به پایِ بغضِ پدر ، دست بسته میبردند
سکــوتِ مأذنه ها جــاری از جَهالت بود
نمــازِ کـامــلِ مـا را شکسـته می بـردند

حضرتِ شیخ الائمه(ع)

یاورِ بی ضرر و یارِ وفادار نداشت
داشت شاگردانِ خِبره؛ ولی یار نداشت

بود از نسل علی(ع)…حیف ولی دور و برش
قنبر و مالک و سلمانِ وفادار نداشت

اباعبدالله(ع)

ما غلامیم غلام دو اباعبدالله
دل ما خورده به نام دو اباعبدالله

شیعه را داد نجات از همه طوفان ها
کشتی لطف مدام دو اباعبدالله

کاش میشد

کاش میشد برای شخص غریب
آسمان را چو بی قمر نکشند
کاش در نزد یک امام آنچه
جام بی‌غیرتی ست سر نکشند

یا صادق آل عبا

خدا جلب مقامت کرده از اول نظرها را
فرود آورده با امر الهی بر تو سرها را

قسم بر آن “هَلِ الدّینت” که “اِلَّا الحُب” علی بود و
خدا آماده‌ی بغض علی کرده شررها را

سیدالکریم

عمری‌ست سایه ات به سرم سیدالکریم
آقای جود و لطف و کرم سیدالکریم
داری ضریح و صحن و حرم سیدالکریم
در دست توست بال و پرم سیدالکریم

گدایی سرکویت به مارسید

گدایی سرکویت به مارسید خوشیم
کریم زاده به داد گدا رسید خوشیم

تو شاه عبدالعظیمی ،کرامتی داری
تو شاهی و من خسته گدای درباری

دکمه بازگشت به بالا