شعر شهادت اهل بيت (ع)

قلب مضطر

ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد

آتش این زهر آبی روی آتش بوده است
آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد

کریم اهل بیت

مثال آینه باید محبت کرد بی منت

که سائل را نمیدادی به هنگام عطا خجلت

به مانند تو اربابی نیامد در دل تاریخ

که باشد با جذامی ها سر یک سفره هم صحبت

گمنامیِ اورا نفهـمیدند نامی هـا
هـرگز نشد آشفته از بی احترامی هـا

آری نشان از داغیِ بازارِ تهـمت هـاست
وقتی که خالی میشود دورت ز عامی هـا

یا حسن ابن علی(ع)

من الازل علی است و الی الابد زهراست
به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است

به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است
که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است

ای در وطن غریب

ای در وطن غریب
عالم ندیده مثل تو در مرد و زن غریب

از بس که با هم‌اند
دیگر نوشته‌ایم به جای حسن؛ غریب

کفن برای حسن(ع)

از ابتدا به گمانم که قسمت این بوده
حرم برای حسین و کفن برای حسن

شده‌است روضه‌ی سر نیزه‌ها برای حسین
شده‌است روضه‌ی دست بزن برای حسن

یا حسن ابن علی(ع)

وقتی که خورد در وسط خانه پیچ و تاب
خانه گرفت از جگر او بوی گلاب

ذریه‌ی رسول ، زمین گیر زهر شد
ابن ابی تراب جگر ریخت بر تراب

یا سیدالساجدین(ع)

میشینه پا میشه گریه میکنه
یه جا تنها میشه گریه میکنه
به یاد شلوغی تو قتلگاه
هر جا دعوا میشه گریه میکنه

اندوه مجسم

غم از نگاهت در زمین و آسمان جاری است
رودی خروشان از دلت تا بیکران جاری است

این غم شبیه هیچ اندوه مجسم نیست
جز اشک بر زخم دلت انگار مرهم نیست

خون گریه کردم

هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم
هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم

دستی به سوی آب، بی گریه نبردم
مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم

واویلا

کجا یعقوب دیده خوابِ هجرانی که من دیدم
کجا یوسف شنیده وصفِ زندانی که من دیدم

زمین در روزگارِ نوح، شد سیراب از باران
ولی دریایی از خون شد به طوفانی که من دیدم

من بمیرم

بین هیئت چونکه تقدیر مرا هم بسته اند
طالع بخت سیاهم را محرم بسته اند

گرچه من اسباب زحمت بوده ام اما بیا
روی گلبرگ دو پلکم باز، شبنم بسته اند

دکمه بازگشت به بالا