شعر شهادت اهل بيت (ع)

مولای من

همانگونه که شب را روشنایِ ماه میبخشد
خدا در ظلمت دنیا چراغ راه میبخشد

به حکم”البلاء للولاء”است اینکه در تاریخ
خدا به دوستان خود غمی جانکاه میبخشد

آقای من

این کبوتر کز قفس بال و پرش بیرون زده
بارها خون دل از چشم ترش بیرون زده

روزه دارِ بی کسِ مارا چنان هرشب زدند..
استخوانهای تنش از پیکرش بیرون زده

باب‌الحوائج

خدا از ما نگیرد منت باب‌الحوائج را
غمِ او روضه‌ی او صحبت باب‌الحوائج را

سر هر روضه‌ای که گریه کردم سفره‌ای دیدم
خدا از ما نگیرد هیأت باب‌الحوائج را

ما رایت الا جمیلاً

کوهی از جنس غم و درد، در اینجا خفته است
آسـمـانی چـو افـق زرد، در اینجا خفته است

عطش‌آلود لبی، سوخته‌جانی بی‌تاب
کمری خم‌شده از درد، در اینجا خفته است

یا زینب(س)

باز صحبت از تو شد عرش خدا باران گرفت
باز هم با اشک های تو دلِ یزدان گرفت

بانگِ هل من ناصرش را با تو ، هر عصری شنید
گفت اگر چه ظالمی این غائله پایان گرفت

بنت الفاطمه(س)

آنچنان که خُلق دخترها به مادر میرود
خُلق زینب نیز به زهرای اطهر میرود

شرط عقد خواهری چون او فقط این بود که
هر چه پیش آید بهمراه برادر میرود

سالار زینب(س)

دم دمای آخر عمر منه
چشامو نمیتونم تکون بدم
زیر آفتاب بذارید بسترمو
روا نیست من زیر سایه جون بدم

عقیله العرب(س)

کوه از کمر خم می شود در پای زینب
پیدا نگردد واژه ای همتای زینب
مثل چکاچک های ناب ذولفقار است
هر خط به خط از خطبه ی غرای زینب

حسین من

توی این یه سال و نیمه روز و شب
اسمت و زمزمه کردم زیر لب
کجایی ببینی حال و روزم و
خواهرت داره میسوزه توی تب

یا زینب(س)

دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم
بریز آبی بر این آتش که از سرخی رو دارم

چراغ چشمم از سیلی به سو سو کردن افتاده
نگاهی کن به سویم تا که بر این دیده سو دارم

یا زینب(س)

به جلوه آمد و گفتند انعکاس علی‌ست
علی دیگری امروز در لباس علی‌ست

به “لا‌یُقاسُ بِنا” روح تازه‌ای بخشید
چرا که زینب او قابل قیاس علی‌ست

دخت محبوبِ حضرت مولا

آسمانی پر از بلا دارم
سینه ای غرق ربنا دارم
بر دلم آه بی صدا دارم
در سرم شور نینوا دارم

دکمه بازگشت به بالا