خیمه گاه مرثیه از نو بنا شد وای من
سینه ی هر عاشقی دارالعزا شد وای من
گره از کار کسی که خود گره وا می کند
لحظه ی آخر به دست زهر وا شد وای من
خیمه گاه مرثیه از نو بنا شد وای من
سینه ی هر عاشقی دارالعزا شد وای من
گره از کار کسی که خود گره وا می کند
لحظه ی آخر به دست زهر وا شد وای من
هر پاره سنگی در دِلِ دریا که گوهر نیست
بیچاره آن چشمی که از داغ شما تر نیست
زندان عقول ناقص این اهل دنیا بود
زندان مکانی هست که موسی ابن جعفر نیست