گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی
چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی
تبر در باغ کاری کرد با این میوه ی نورس
که حتی پخته شد از شعله های داغ او, کالی
من از لبخندهایت بر سر آن نیزه فهمیدم
گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی
چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی
تبر در باغ کاری کرد با این میوه ی نورس
که حتی پخته شد از شعله های داغ او, کالی
من از لبخندهایت بر سر آن نیزه فهمیدم
پس از تو اشک عالم رابگیرم
زغم جان محرم رابگیرم
نمی شد دیرترمی آمد این تیر
نشد ازشیر طفلم رابگیرم
دو جرعه آب ندیدی رباب را کُشتی
سه جرعه تیر مکیدی رباب را کُشتی
نگاه سمتِ حرم نه , به سویِ علقمه کن
بگو عمو نرسیدی رباب را کُشتی
تا حرمله آمد به میدان با سه شعبه
شد آلت قتاله ی گلها سه شعبه
از هر برادر یک پسر قربانی اش شد
خورده یتیم مجتبی حتی سه شعبه
شدت هرم قلب مادر را
سینه ی آفتاب میفهمد
خواب نوزاد بین گهواره
لذتش را رباب میفهمد
دوباره ولوله در لشگر عدو انداخت
کسی که فکر زدن بین گفتگو انداخت
همان که دست پدر شیر خواره را می دید
چرا نگاه به باریکیِ گلو انداخت؟
یک باغ پر از غنچه که پرپر کردند
نامردی خود دو صد برابر کردند
در پیش دو چشمان پر از آب رباب
دعوا سر گهواره ی اصغر کردند
شاعر: محمد حسن بیات لو
تاکه چشمم به دوچشم تر تو می افتد
آتشی بر جگر مادر تو می افتد
نیزه دار سر تو گر که کمی تند رود
باز هم از سر نیزه سر تو می افتد
شاعر:محمد حسن بیات لو
بر دست پدر رفت تماشا بشود
مرحم به دل زخمی بابا بشود
هم مرتبه ی حضرت سقا بشود
شش ماهه ولی یکشبه آقا بشود
نمانده شیر برای رباب عزیز دلم
تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم
تو رو به قبله ای از تشنگی و میگردد
برای تو جگر آب, آب عزیز دلم
تیر آمد و درست به حلقت فرو نشست
در سینه ام دومرتبه رازی مگو نشست
جایی که بوسه گاه من و مادر تو بود
باور نمی کنم پر تیر عدو نشست
مثل ستاره بود و شبیه شهاب رفت
پلکی به روی هم زد وآهسته خواب رفت
در آرزوی مشک لب خویش می مکید
با آرزوی خوردن یک جرعه آب رفت