برای وصف تو لالند منطق و اِدراک
دلیل خلقتِ افلاک و خواجه ی لولاک
نوای اشهدُ اَنّ علی ولیُّ الله
نموده یکصد و ده بار در دلم پژواک
برای وصف تو لالند منطق و اِدراک
دلیل خلقتِ افلاک و خواجه ی لولاک
نوای اشهدُ اَنّ علی ولیُّ الله
نموده یکصد و ده بار در دلم پژواک
هر کسی فقط یک دَم , هم جوارِ حیدر شد
دم به دم دلــش چون ما بی قرارِ حیدر شد
بی خیال یوسف شد هرکه حُسن اورا دید
قـیدِ خویشتن را زد هر که یــارِ حیدر شد
میل پروازی نباشد پر نمی آید به کار
التماس چشم های تر نمی آید به کار
باید از صدق و صفا همواره دل را صاف کرد
شوق جانبازی نباشد سر نمی آید به کار
به لطف خدا سائل این درم
هوای نجف آمده در سرم
تو ای ساقی با محبت بیا
بده قطره ای از مِیِ کوثرم
از پیمبر یا خدا درباره ی حیدر بپرس
یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس
گل به خوبی می شناسد باغبان خویش را
وصف ساقی نجف را از می کوثر بپرس
بر شوره زار قلبها باران می آید
بر دردهای بی دوا درمان می آید
دستان پشت پرده ی خلق است حیدر
روزی رسان عالَم امکان می آید
حیدری هستم و این از وَجَناتم پیداست
عَلَوی بودن من از حَسَناتم پیداست
همه جا سینه سپر می کنم و می گویم …
شیعه ی حیدری ام , از صَلَواتم پیداست
مست شدم مست شدم مست مست
باز به سر شور و هوای تو هست
ناز نکن عشوه نریز ای صنم
این دل آواره ی من شد ز دست
از ازل مهر تو در سینه درخشید علی
گوش ما مدح کسی غیر تو نشنید علی
از هر انگشت تو دریای کرم می ریزد
کوه از برق نگاه تو بهم می ریزد
قد ایوان تو را دیدم مودب تر شدم
چشمکی زد تا ضریحت ناگهان لب تر شدم
برکه زاده برکه ای هستم تو ماه عالمی
شوق دیدارت دلم را برد و هی شب تر شدم
گدای شیر یزدانم فقیر شاه مردانم
نمک پروده ی سلطان عالم پیر سلمانم
گهی مانند جبریل است و گاهی همچو پیغمبر(صلوات الله)
از این گونه تجلّی های او عمریست حیرانم
از ازل بر حسب ظرف توانهای همه
ریخت مهر تو خداوند به جانهای همه
جلوه ای کرد خدا نام نهادند علی ع
تا که انگشت بماند به دهانهای همه