از شوق رود بود که دریا درست شد
تقصیر درد بود مداوا درست شد
عاشق به ذات خویش ندارد هویتی
یوسف که ناز کرد, زلیخا درست شد
از شوق رود بود که دریا درست شد
تقصیر درد بود مداوا درست شد
عاشق به ذات خویش ندارد هویتی
یوسف که ناز کرد, زلیخا درست شد
حسرت به دل , نماندم و حاجت روا شدم
حالا دوباره با غمتان , آشنا شدم
از کودکی که نامِ تو را گفت مادرم
یک دل نه صد دل , عاشق نام شما شدم
مرغ دلم دوباره هوای سفر گرفت
اشفته تر ز پیش شد و بال و پر گرفت
من بی خبر ز عالم بالا نشسته ام
باید ز حال بی خبران هم خبر گرفت