حدیث اشک

بانو

بانوی صبح هستی و خورشید دیگری
خاتون آب هستی و پاک و مطهری

آری به اتنخاب خدا و گواه او
تنها تویی که لایق عشق پیمبری

مادر

ای سزاوار تحیات و سلام داور
وی نبی را به شدائد تو قرین و یاور
مفخر سید بطحا و نسا تا عرصات
مومنین را به گواه همه اُم و مادر

بالانشینی

بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی

شایسته وصف زبان کردگاری
نه درخور توصیف های اینچنینی

اُمُّ‌الْمُؤمِنین

نامش برای حلقه‌ی خاتم نگین است
آن شیرزن که بانی بنیان دین است

نازل شده «کوثر» میان رحل دستش
دامان او «ام‌ابیها» آفرین است

مادر فاطمه

مومنون آیه های قرآنند
گاه مقداد و گاه سلمانند
چه عرب چه عجم مسلمانند
همه فرزندهای بارانند

سلام ای مادر

دلم می خواست امشب اشک چشمم را خبر می کرد
دلم می خواست دستم خاک عالم را به سر می کرد
دلم میخواست پایم امشب از ماندن حذر می کرد
به قبرستان دلگیر ابوطالب گذر می کرد

نور یقین

کسی که قلب او سرشار از نور یقین باشد
فقط او در کنار رحمه للعالمین باشد

چه باک از این که زن های عرب او را نمیخواهند
خدا میخواست با پیغمبر خود همنشین باشد

ام المومنین

همسنگر بی مثل و مانندم خدیجه

بر عشق تو یک عمر پابندم خدیجه

ای در تمام عرصه هاسنگ صبورم

ای یاور دیرینه ام کوه غرورم

بخاطر عشق

گرفت تا که قلم رُخصت از خدیجه ی کبریٰ
گرفت شعـرِ تَرم ، زینت از خدیجه ی کبریٰ

قسم به جاه و جلالش قسم به مال حلالش
گرفته سفره ی دین برکت از خدیجه ی کبریٰ

ام المومنین

سه سال آخر عُمرش شکسته تر شده بود
بلی شکسته تر از فـرطِ دردِ سـر شده بود

تمام بال و پر او کبود و زخمی بود
که پیــش موج بلا بارهـا سـپـر شده بـود

دل زهرایی اش

آنکه عاشق کرده احمد را دل زهرایی اش
میشود حتما پیمبر مونس تنهایی اش

از چه رو از آن همه اموال یک جا نگذرد؟
آنکه بوده حضرت زهرا همه دارایی اش…….

فاطمه پرور

یار و همسنگر نبی مددی
بهترین همسر نبی مددی

بی نظیر است عطر گلشن تو
فاطمه پرور است دامن تو

دکمه بازگشت به بالا