اندراین گوشه زندان به لب آمد جانم
دیگرامشب به بر مادرخود مهمانم
ازفراق رخ معصومه دلم تنگ شده
کاش می شد به سر آید شب هجرانم
اندراین گوشه زندان به لب آمد جانم
دیگرامشب به بر مادرخود مهمانم
ازفراق رخ معصومه دلم تنگ شده
کاش می شد به سر آید شب هجرانم
دراین قفس چویادم زلانه می آید
سرشک دیده من دانه دانه می آید
دلم گرفته ازاین غم که گوشه زندان
اجل به دیدنم حتی چرا (نمی آید)