حسین صیامی

می ارزد

بندﮔﯽ درعوض سروریت می ارزد

شعرباشوق ثناگستریت می ارزد

دل وجان را اﮔﺮ از دست دهم ای ارباب

به هوای نفسی دلبریت می ارزد

ای آقا..

خبر ز آمدنت داده اند ای آقا

تمام لشکرت آماده اند ای آقا

جهان پر است ز یابن الحسن کجایی پس

و مردمان به صف استاده اند ای آقا

شفامزه می دهد

در راه عشق رنج و بلا مزه می دهد

در سلک ماست بزم عزا مزه می دهد

ترجیح می دهم بشوم مبتلا ولی

چون نام تو دواست شفا مزه می دهد

مجلستان

رسیده میوه قلبم به پای مجلستان

دوباره پر زده ام در هوای مجلستان

خدا گواه به نان و نمک قسم آقا

که میدهم سر خود را برای مجلستان

انعکاس شور و امید

انعکاس شور و امید شعف باب الجواد

زائر تو ایستاده جان به کف باب الجواد

این بلا تکلیفی اش ارثیه کرب و بلاست

یک طرف باب الرضا و یک طرف باب الجواد

به چه شود

دستهای من و دامان رضا به چه شود

کرم و بخشش واحسان رضابه چه شود
روزاول که خدا قرعه زداعلام نمود

خاک ایران شده مهمان رضا به چه شود

حرف های نگفته ای دارم

حرف های نگفته ای دارم

که فقط با تو میزنم آقا

آمدم باز درد دل بکنم

کفتر خسته ات منم آقا

هرجمعه

هرجمعه که می آیدو می رود دلم میگیرد

تقویم دلم به جمعه می رسد دلم میگیرد

تکرار همین قصه ننوشته عصر جمعه است

این حالت دلگیر همین که بد دلم میگیرد

باب الجواد

انعکاس شور و امید شعف باب الجواد

زائر تو ایستاده جان به کف باب الجواد

این بلا تکلیفی اش ارثیه کرب و بلاست

یک طرف باب الرضا و یک طرف باب الجواد

هرم آتش

هرم آتش حال انسان را دگرگون می کند

درد تنهایی انسان را صد افزون می کند

هر کسی یک بار شرح ماجرایش را شنید

کوه هم باشد دلش را سخت محزون می کند

آتش گرفت خانه

آتش گرفت خانه سرت درد می کند
انگار باز هم کمرت درد می کند
سنی ازت گذشت تو شیخ الائمه ای
دارد تمام دور و برت درد می کند

دکمه بازگشت به بالا