آی دنیا آی دنیا لحظه ای بشنو مرا
که فقط یک حرف دارم ،حرف بی چون و چرا
کوری چشم حسودان تا خدا باشد خدا
نیست مولا جز علی و نیست سلطان جز رضا
دهه کرامت
احساس می کنم که همینجاست جنتم
هر وقت در حریم تو گرم زیارتم
هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف
این است آرزوی من این است حاجتم
باز با یادِ تو از غم شدم آزاد… سلام
میزنم عشق تو را یکسره فریاد؛ سلام
شد علی(ع) نام تو و ضامن آهو لقَبت
صد و ده بار به تو؛ حضرتِ صیاد؛ سلام
انگار هیچگاه عبادت نکرده است
از خود به خود هرآنکه شکایت نکرده است
بی معرفت کسیست که پیش تو شک کند
او را هنوز شاه ،شفاعت نکرده است
آنچه در چشم من از دوریِ تو محبوس است
قطره هایی ست که در حسرت اقیانوس است
آمدن سمت حریمت همه رویای من است
دوری از صحن و سرای تو خودِ کابوس است
گاه گاهی سختی فولاد می آید به کار
گاه اشک کورِ مادر زاد می آید به کار
دل همان سنگی است که نقش و نگارش را فقط
تیشهء معمار گوهر شاد می آید به کار
نخل زردم جوانه می خواهم
کفترم آب و دانه می خواهم
بر فراز مناره های حرم
گوشه ای باز لانه می خواهم
روی پرهای من بزن مُهری
عشق یعنی آن خیابانی که پایانش تویی
دست خالی نیست آن دستی که دامانش تویی
قفل ها را رشته ی پیوند می بینم به تو
مرهم آن دردیست که امید درمانش تویی
تو دادی بر کویر جان ما احساس دریا را
تو برکت داده ای با رد پایت خاک دنیا را
نمیگیرد کسی خرده به زائر که پس از اینجا
ندارد آرزوی دیدن فردوس زیبا را
بار دیگر شب گذشت وجلوه گر نور سحر شد
با پرستوهای عاشق، دل مهیای سفرشد
با هزاران شوروشادی تا مدینه رهسپرشد
دیدآن جا شوق وشوری، شادمانی وسروری
قلم و دفتر و کمی احساس
دم درب ورودی حرمت
سر به دیوار ، دیده ام پر اشک
ای به قربان سفره ی کرمت
سلام گرم عاشقونه ی من
روونه شد به سوی مشهد تو
باز دل تنگم شبیه کبوتر
نشسته روبروی گنبد تو