رضا قاسمی

مولای من

ای حاجتِ قدیمی دنیا! روا شدی
دنیای عرش بودی و دنیای ما شدی

دنیای بی تو ارزش خالق شدن نداشت
حُسنِ دلیلِ خلق، برای خدا شدی

باب الجواد

در حرم هستی کنار یار ، فکرش را بکن
حس خوبی هست ، یک مقدار ، فکرش را بکن

گوشه ی باب الجوادی ، پس بگیر اذن دخول
یک گدا و یک درِ دربار ، فکرش را بکن

واویلا

کجا یعقوب دیده خوابِ هجرانی که من دیدم
کجا یوسف شنیده وصفِ زندانی که من دیدم

زمین در روزگارِ نوح، شد سیراب از باران
ولی دریایی از خون شد به طوفانی که من دیدم

یا هادی‌الاُمَم

ای «سُرّ مَن رَأیٰ»ی نگاه فقیرها
ای رویش امید به جان کویرها

ای خالق قصیده‌ی مدح ذواتِ نور
ای جامعه‌سُرای تبارِ کبیرها

یا هادی‌الاُمَم

ای «سُرّ مَن رَأیٰ»ی غم ما فقیرها
ای رویش امید, میان کویرها

ای خالق زیارت کلّ ذواتِ نور
ای جامعه سُرای تبارِ کبیرها

آقای من

روز ازل وقتی که صیاد آفریدند
ما را میان دام، آزاد آفریدند

ما خانه‌های در مسیرِ سیلِ اشکیم
ویرانه را در «گریه‌آباد» آفریدند

جانم علی

ای حاجتِ قدیمی دنیا! روا شدی
دنیای عرش بودی و دنیای ما شدی

دنیای بی تو ارزش خالق شدن نداشت
حُسنِ دلیلِ خلق، برای خدا شدی

اشک شوق

اشک شوقم کنار این گنبد
موج در موج، بی کران شده است
بد قیافه ترین کلاغ جهان!
عاشق چشم هایتان شده است

جانم حسین

هنوز ردَ غروبت در آسمان باقی‌ست
طلوع سرخ تو باقی‌ست، تا جهان باقی‌ست

در این دیار، که فانی‌ست هر چه شادی و غم
غمِ مقدسِ داغِ تو همچنان باقی‌ست

آیه‌ی موعود سلام

می‌نویسیم که دلدار بخواند ما را
کاشکی نامه‌رسانی برساند ما را

چه بگوییم که اعدام صدا آزاد است
می‌نویسیم، قلم منتقم فریاد است

عشقِ

دوباره دفترِ شعرم پر از «حسن جان» است
به سرزمینِ غزلواره؛ واژه‌باران است

چه ریسه‌ای‌ست، که تسبیحِ نور، بافته‌اند
برای ذکرِ من امشب ستاره‌بندان است

شیرین‌زبان قافله

تا نذرِ ختمِ روضه‌ی مادر تمام شد
چشم‌انتظار ماندنِ دختر تمام شد

وقتی که فرشِ دامنِ گلدار پهن شد
بر خارِ نیزه‌ها سفرِ سر تمام شد

دکمه بازگشت به بالا