سید حسین صمدی

بابا حسین(ع)

نیست عاشق آنکه اینجا حرف جان را میزند
دخترت پای تو قید این جهان را میزند

زجر زجرم میدهد به هر طریقی در طریق 
تا شود نیلی به یاست تازیان را میزند

پدرجانم

تا سر تو روی نی در آسمان میشد بلند
نه صدای من صدای کاروان میشد بلند

از سنان پست بیزارم بیا دعواش کن
من تورا می خواستم این بد زبان میشد بلند

نیرنگ کوفه

لعنت به نامردان پُر نیرنگ کوفه….
مثل تو خورده بر سر من سنگ کوفه….

بعد از تو خیلی در خطر بودم…برادر
با قاتلانت همسفر بودم….برادر

آیه های نازل من

افتاده بر خاک آیه های نازل من
شده پاره پاره چون تن پاکش دل من
جا داشت تا آتش بگیرد کل دنیا
محصول ری آتش زده بر حاصل من

سقای حرم

بین تیر سه پر خوردی ابالفضل
ببین آخر نظر خوردی ابالفضل
چی کار کردن باهات سرو رشیدم
مگه چندتا تبر خوردی ابالفضل

آقای من

هرکسی که خویشتن را مستمندش میکند
گر زمین خورده ست آقایم بلندش میکند
تلخ کامی های دنیا را چو قندش میکند
از جهان آزاد و بر این خانه بندش میکند

آقای من

ای برکت و سرچشمه ی این جوی چشمم
سوی تو می‌چرخد توهستی سوی چشمم
دارم دوتا عکس از رُخت را توی چشمم
هر چه بگویی چشم بسته روی چشمم

دکمه بازگشت به بالا