شعر اهل بیت

ای که عشقت

ای که عشقت شعله ور در جانِ ما،جانم حسین
از ازل مهرِ تو در بنیانِ ما جانم حسین

عطرِ جانبخشِ ضریحت بی قرارم کرده است
کربلایت کعبه ی جانانِ ما جانم حسین

هیهات من الذلّه

کربلا در کربلایِ خنجر و حنجر گُم است
تازه عاشـورا شروعِ کارِ او با مردم است

آمده این دشت را سیراب از کوثر کُـــند
آمده تا کــــربلا را کربلایــــی تـــر کُـــند

رنگ ماتم

باید به محله رنگ ماتم بزنم
بر سردر خانه چوب پرچم بزنم

ایام غم و سیاه‌پوشان شماست
بگذار سیاهی ِ محرم بزنم

ماه روضه

چگونه شکر بگویم که زنده ماندم من
به ماه روضه تو خویش را رساندم من

چگونه شکر بگویم اجل امانم داد
که باز چشم تر من به بیرقت افتاد

شکر خدا

شکر خدا که زنده هستم این محرم
بازآمدم زیر لوای اشک و پرچم
گر با بدی با خوبها ،خواندیم درهم
بوده دعای مادرت زهرا مُسلّم

با روضه های کرببلا

آنانکه روح را به تن مرده می دمند
اشرف ز خلق و ما خلق الله عالمند

اضلاع یک مثلث قائم به خالقند
گاهی حسین ، گاه حسن ، گاه خاتمند

آهی به وسعتِ همه یِ سینه ها بده
امسال شالِ مشکیِ من را شما بده

مادر اگرچه این پسرت ناخَلف شده
با دستِ خود تو لقمه یِ هر روزه را بده

شکر خدا

شکر خدا که ماه محرم شروع شد
بغضم شکست و لطف تو نم‌‌نم شروع شد

ما را قلیل اشک مقام خلیل داد
کم‌کم چکید و جوشش زمزم شروع شد

هزار شُکر

هزار شُکر چشمِ من پُر آب شد حسین جان
دلم برایِ داغِ تو مُذاب شد حسین جان

سحاب رحمتی و ما به زیرِ بارش توایم
که بندگیِ ما از این سحاب شد حسین‌جان

صورتت خورشید

 

شعر را باید که در وصف شما آغاز کرد
هرکسی اینگونه بود در کار خود اعجاز کرد
با قلم بر روی نامت می شود پرواز کرد
هم قوافی را به تحریر قلم همساز کرد
“واژه ها گنگند تا اینکه تو را معنا کنند”
کِی توانستند حُسنی از تورا افشا کنند؟!

چه حیف

کسی که از امام عصر خود خواهد وصالش را
کسی که آرزو دارد نظاره بر جمالش را

ندارد چاره ای جز این که بشناسد در این دنیا
صراط مستقیمش را، حرامش را، حلالش را

دورو

با نفس خود در آینه تا روبرو شدم
دیدم اسیر دست هزار آرزو شدم

شیطان مرا همیشه به سمت گناه خواند
از روی جهل راهی آن سمت و سو شدم

دکمه بازگشت به بالا