شعر روضه

جانم حسین(ع)

زهرا مرا دعوت نموده تا بیایم
پایین نشستم گفت که بالا بیایم

در عالم ذر گریه می کردم دلش سوخت
من را دعایم کرد تا دنیا بیایم

حسین جان

دست مرا به دست گرفتی همیشه زود
در جانِ من هوایِ تو دارد اگر وجود

جز تو کسی به حال دل من محل نداد
جز تو کسی طریق رفاقت بلد نبود

یا صاحب الزمان(عج)

دنیا زده به عزت دنیا نمیرسد
حیران غیر دوست به صحرا نمیرسد

باید بفکر بود که او فکر ماکند
مجنون بیخیال به لیلا نمیرسد

دیوانه‌ی عشق حسینم

یا رب مرا آواره جز این در مگردان
دیگر گدای خانه‌ای دیگر مگردان

غیر علی من‌که کس و کاری ندارم
هرگز اسیرِ کَس، به‌جز حیدر مگردان

دردیست درد عشق

دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست

بیچاره آنکسی که به دامش اسیر نیست

ما را هرآنکه با تو نمود آشنا دگر

در دوستی و معرفت او را نظیر نیست

حسین جانم

هر کسی از تو دور افتاده

بیشتر از همه ضرر داده

منصب توست دلبری و منم

بوده ام از قدیم دلداده

آقای من

نمی‌گیرد کسی جای تو را در قلب نوکر ها
توئی آن باوری که از تو مشتق اند باورها

تو را داریم از نان حلال و طیب بابا
تو را داریم از معجون شیر و اشک مادرها

حسین من

هر کسی داعیه ی دوستی ات را دارد
گر به پای غم تو جان بدهد جا دارد

کیست آنکه بشود مدعی عاشقی ات
تا که این عنوان را زینب کبری دارد

آقای من

می نویسم از ابتدا گریه
ابتدا گریه انتها گریه

شأن ما را نمی برد بالا
غیر ازین آشنای ما,گریه

زلف تو

زلف تو در چنگ پیچ و تاب نیافتد
موی سفید تو در خضاب نیافتد

راه نبندند بر تو مردم کوفه
پرده نشینت در اضطراب نیافتد

یاحسین(ع)

بخر مقابل چشمانِ خوب‌ها بد را
بزن به نام خودت این بدِ زبانزد را

میان ماندن و رفتن از انتخاب نگو
بگیر راه سقوطِ منِ مردّد را

با گریه های ماتم تو

با گریه های ماتم تو بس که خو کرده ام
ازآب روی دیده کسب آبرو کرده ام

یک بار تا مهمان من باشی تمام عمر
صحن و سرای دیده ام را شستشو کردم

دکمه بازگشت به بالا