شعر روضه

ارباب من

یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید
زیبا و زشت هرچه که بودم مرا خرید

مانند «جُون» قبل مُحَرَم شدم غلام
مانند «عُون» بعد مُحَرَم مرا خرید

کجا رفته ای

همیشه سر به هم آریم در لوای شما
سفر به خیر کجا رفته ای فدای شما

چگونه گم شده ای پیش چشمهای همه
کدام راه نهاده است سر به پای شما

مهر سیرت

کهکشان خاک ره اجلال تو
آسمان سایه نشین بال تو

در فلک مردم پی ماهند و من
در زمین دنبال استهلال تو

نامه ها

اصحاب خیل نامه ها را میشمارند
از نامه ها پیداست آنها بی قرارند

وقتی قسم خوردند بر نام پیمبر
یعنی بیا مولا که جمله پای کارند

این هتک حرمت است

بی خود نماز مرد, نشسته نمی‌شود
یا دست پر ورم که شکسته نمی‌شود

سِنِ زیاد, عاقبتش مو سفیدی است
بی خود کسی ز عمر, که خسته نمی‌شود

غربتِ زندان

تمام حجم تنت زیر یک عبا مانده
به روی پهلوی تو چند جای پا مانده

نفس کشیده‌ای و بند آمده نَفَست
به سینه‌ات چقدَر استخوان, رها مانده

موسای آل احمد

موسای آل احمدم و برگزیده ام
جای وصال, غربت و دوری خریده ام
با اشتیاق جام بلا سر کشیده ام
چون زینبم, حماسه ی صبر آفریده ام

یا باب الحوائج

هرکس که “یا باب الحوائج” را صدا کرده
موسی بن جعفر حاجت او را روا کرده

غیر از خدا که شان او را خوب میداند
هرکس که مدحی گفته در حقش جفا کرده

جلوۀ آفتاب

چشم‌هایت اگر چه طوفانی
قلبت اما صبور و آرام است
شوق پرواز در دلت جاری‌ست
شبِ اندوه رو به اتمام است

رعیت ات شده ایم

دل شکسته ی خود را مجدد آوردیم
چقدر غصه در این رفت و آمد آوردیم
طواف کوی تو قسمت نشد , بد آوردیم
بنا به سنت خود رو به مشهد آوردیم

السلام ای مقتدا

السلام ای مقتدا و رازق باران ما

السلام ای زینت تقوا در ایمان ما

نذرتان میکرد مادر باز میشد هر گره

از شما بوده است رزق سفره ی الآن ما

سبطِ زهرا

بس نحیف است دگر مانده فقط تصویرش

دست خیر است درآرید از او زنحیرش

اینکه دارد به نفس خس خس آخرهایش

دوجهان فیض بَرد از دم چون اکسیرش

دکمه بازگشت به بالا