شعر روضه

آرامش حیدر

این اشک که خود گوشه ای از رحمت زهراست
عرض ادب کوچک ما ساحت زهراست

آن کس که پیمبر به دو دستش زده بوسه
او اُم ابیهای نبی حضرت زهراست

کجایی آقا؟

چه قدر اشک بریزم به جدایی آقا؟
من دلم تنگ شده, تنگ, کجایی آقا؟

همه دارند به تنهایی من می‎خندند
به همه گفته‏‎ام این جمعه می‎آیی آقا

نان نپز جان من خطر دارد

پا شدی از میان این بستر, نکند اتفاقی افتاده؟!
بسته ای چادرت به دور کمر, نکند اتفاقی افتاده؟!

پاشدی تا کمی قدم بزنی, آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!

نیلوفرانه ترین یاس شهر

اگر می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین‌گیر من,آسمانی,بمان

درد غربت

بر تاج عرش نوشته شده “لافتا علی”
“یا مظهر العجائب و یا مرتضا علی”
من بوده ام ملیکه و هم کفو با علی
دستان سرنوشت مرا برده تا علی

آرزویم شده که حال تو بهتر گردد

 

وای من؛ پای غمت چشم دلم تر گردد
وای اگرکودکت ازداغ تو مضطر گردد

کس ندیدهَ ست گلی دروسط یک کوچه
با هجوم خطر صاعقه پرپر گردد

فاطمه قلبش شکسته

ساکت و آرام دارد اشک می ریزد زنی
در خیالش نیست حتی خواهشِ ابراز هم
مادری مانندِ هرشب بغض کرده کوچه را
مادری مانندِ هر شب درد دارد باز هم

روح و دل و جان پیمبر

تو فاطمه‌ای جلوۀ انوار الهی
تو فاطمه‌ای بی‌بدل و لا یتناهی
تو قبله و… دل‌ها همه تا کوی تو راهی
عالم شده با نور تو روشن, به نگاهی

همه ی دلخوشی ام

روز و شب در شررم دم به دم از تنهایی
خسته از هجرتوام, خسته ام از تنهایی

برروی گونه مداوم قدمش میلغزد
بی قراراست همین أشک هم از تنهایی

وجود مرا غم فرا گرفت

سر تا سر وجود مرا غم فرا گرفت
آتش کشید شعله و دور مرا گرفت

شکر خدا که دود به داد علی رسید
امکان دیدن رخم از مرتضی گرفت

اشک غریب

حال و روز مادری بیمار گریه آور است
گریه‌های کودکی تبدار گریه آور است

عاشقان گاهی ز روی هم خجالت می‌کشند
دیدنِ اشک غریب انگار گریه آور است

رد خزان به چهره ات

بهر نزول رحمت حق آیه می شوی
گریان برای حاجت همسایه می شوی

بانو بس است این همه گریه که می کنی
داری خیال می شوی و سایه می شوی

دکمه بازگشت به بالا