شعر شب اول محرم1401

آقای من

مادرم بارها به من می گفت
از در خانه اش نرو جایی

سر این سفره است در دنیا
نوکری می کنی و آقایی

آمده ماه محرم

آمده ماه محرم به گدا اذن بده
تا که هر شب بتوانیم صدایت بکنیم

زندگی بی‌غم تو مُردن تدریجی ماست
آفــریدند که ما گـــریه بــــرایت بکنیم

 حسین ساکی

شکر خدا

شکر خدا دیدم دوباره پرچمت را
شکر خدا دیدم سیاهی غمت را
دیدم دوباره روضه های ماتمت را
دیدم دوباره نوحه و شور و دمت را

هجران

در مسیر عشق چیزی بدتر از ابهام نیست
هیچ دردی بدتر از هجران ناهنگام نیست

سخت غرق کوششم شاید کشش ایجاد شد
اشکِ من یعنی تلاشِ بغض، نافرجام نیست

دکمه بازگشت به بالا