شعر شهادت امام هفتم

یا مظلوم

تمام حجم تنت زیر یک عبا مانده
به روی پهلوی تو چند جای پا مانده

نفس کشیده‌ای و بند آمده نَفَست
به سینه‌ات چقدَر استخوان، رها مانده

یا موسی ابن جعفر(ع)

واژه در واژه شب و روز غزل خوان بودی
سَــنَدِ مــــحکمِ زیبـــایـــی قـرآن بودی
چـارده سال غریبانه به زنــــــدان بودی
همه ی عُمر سـرِ ســفره ی بـاران بودی

سخن از عشق

سخن از عشق تو شد گرچه به اجمال آمد
گفتم از نام تو غم نیز به دنبال آمد

تا که گفتم بأبی أنتَ و أمی ، پدرم
بوسه زد روی لبم بسکه دلش حال آمد

درد غریبی

برای نور هم صحبت شدن با ظلمت آسان نیست
بگو درد غریبی را مداوا نیست درمان نیست

امام شیعه را با دستهای بسته می بردند
کدامین ابر، از این داغ از این غصه گریان نیست

یا ولی الله

افتاده است روی زمین درد میکشد
پایش شکسته زیر فشار شکنجه ها
با تازیانه روزه ی خود باز می کند
مردی که مانده بین حصار شکنجه ها

السلامُ عَلیکَ یا مَظلوم

چند سالیست نور خورشید از
نور سیمای تو شده محروم
ای اسیر بلای قعر سجون
السلامُ عَلیکَ یا مَظلوم

نگاه مهربانش

خداوندا نگیر از من نگاه مهربانش را
نگیر از بنده ی او نوکری دوستانش را

بلا گردان خدام حریم کاظمینم من
گدایم روزی ام از سفره اش کن خرده نانش را

زنجیر

لاغر شدی چه بر سر این پیکر اوردند؟

با تازیانه خستگی ات را دراوردند؟

با بد دهانی کردن و با ناسزا گفت

خلصنی یارب را در از این حنجر اوردند

خَلِّصنی یارَب

یارب به حق مادرم خَلِّصنی یارَب

یارب به جدّ اطهرم خَلِّصنی یارَب

او هم نوا با چاه شد من با سیه چال

من از علی تنهاترم خَلِّصنی یارَب

سجده دل

هر دم و بازدمش آیه و تکبیر فقط

بگذارید کند سجده دلی سیر فقط

بعد این سجده اگر خواست ببندد قامت

ضرب شلاق نبندید به این پیر فقط

اَیُّهَاالکاظم

سلام حضرتِ دلدارم اَیُّهَاالکاظم

سلام حق به تو ای یارم اَیُّهَاالکاظم

گدایت آمده مضطر دوباره اِرحمنی

ای از ازل سر و سالارم اَیُّهَاالکاظم

باب‌الحوائجِ

دریا شکست کوه شکست آسمان شکست

ای وایِ من که حرمت این آستان شکست

ای وایِ من که ساقه‌ی پایی نحیف و سرخ

از ضربه‌های چکمه‌ی یک پاسبان شکست

دکمه بازگشت به بالا