زلف خوش بوی تو بر هم چقَدَر پیچیده
چشم و ابروی تو بر هم به نظر پیچیده
“بر سرت شانه زدی یا که عمودت زده اند”
سر تو پهن شده شانه به سر پیچیده
زلف خوش بوی تو بر هم چقَدَر پیچیده
چشم و ابروی تو بر هم به نظر پیچیده
“بر سرت شانه زدی یا که عمودت زده اند”
سر تو پهن شده شانه به سر پیچیده
درخیمه صدای آب آب افتاد
در سینه زینب اضطراب افتاد
یک دست میان راه آب افتاد
یک دست به عشق آفتاب افتاد
حرف دل آب را کجا می زد مشک
سرتا سر کربلا صدا می زد مشک
تیری آمد به قلب عباس (ع) نشست
چون طفل رباب دست و پا می زد مشک
سعید حدادیان
چه شد که این همه تیر سوی پیکرت آمد
چه شد که مادر من جای مادرت آمد
نشد که آب بیاری حرم فدای سرت
ولی بگو چه بلایی سر سرت آمد
گر جگر خشک شود, خشکی لب ها حتمی ست
رفتن ناله ی لب تشنه به بالا حتمی ست
آب اگر یافت نشد, مرگ ربابِ بی شیر
بر سر درسِ جگر سوز الفبا, حتمی ست
آقا یواش بال و پرت تیر میخورد
اینجا تمام دور و برت تیر میخورد
بی دست میروی و زمین میخوری و آه
یعنی حرم ببین سپرت تیر میخورد
هر وقت دلش هوای دریا میکرد
با پرچم یا حسین نجوا میکرد
هرجا گره ای به ریسمانش میدید
با گریه توسلی به زهرا میکرد
خبر پیچیدکه سقا به هم پیچید
کنارخیمه ها آقا به هم پیچید
قمرافتاد و پشتش آفتاب افتاد
همینجا بود عاشورا به هم پیچید
می رود جان زتنم با نفس آخر تو
کمرم تا شده با دیدن این پیکر تو
خیز و بنگر که عدو از غم من میخندد
شمر گوید که حسین هست کجا حیدر تو؟
برخیز و مشک پاره خود را پر آب کن
« یارب دعای خسته دلان مستجاب کن »*
ای ماه من بیا به میان حریم عشق
این شام را محو رخ آفتاب کن
افتاده ای برای چه از پا ؟ بلند شو
خوردم زمین کنار تو , از جا بلند شو
لشکر به قامت خم من خنده می کند
شد علقمه محل تماشا , بلند شو
زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت
بر چهره ی حسین همان دم اثر گذاشت
چون پاره گشت مثل دو چشم تو مشک آب
سقایی و تلاش تو را بی ثمر گذاشت