به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر
به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر
سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر
کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر
شعر شهادت حضرت ام البنین
این نخل کهنسال ثمر داشته روزی
منظومه ی او چند قمر داشته روزی
این مادر بی کس که سر قبر نشسته
در دامن خود چند پسر داشته روزی
وقتی که زد به شانه من دست انتخاب
گشتم عروس حیدر و فخر بنی کلاب
ام البنینم و لقبم مادر همه
جاروکش اتاق یتیمان فاطمه
جز من کسی اینگونه با ماتم قرین نیست
در ناکجا آباد غم تنها ترین نیست
پرورده ی صبر امـیـرالـمـومـنـیـنـم
کز غم مرا هرگز نشانی بر جبین نیست
از اول هر کجا که حرفی از مادرترین بوده
همیشه بعد اسم فاطمه ، ام البنین بوده
کنیزی کرد زینب را مقامش رفت بالاتر
اگر امالبنین ، امالبنین شد اینچنین بوده
با گریه هام مدینه رو سوزوندم
برای دستای تو روضه خوندم
خوش غیرت حرم بیا و ببین
رخت عزا به بچه هات پوشوندم
مهربان و همدم و مادرترین نامادری
آبرویی یافت از ام البنین، نامادری
بعد زهرا و خدیجه بس که او پُر مهر بود
بر مسلمانان شد “امالمؤمنین” نامادری
کنون که فاطمه گشته ست مقتدای خودم
دلم برای تو و غصه ات برای خودم
شبیه فضه و اسما کنیز آمده ام
نگفته ام که بود منزلت سرای خودم
عمری برای داغ زهرا گریه کردی
هرنیمه شب همپای مولا گریه کردی
درپای تو خاک بقیع ازاشک گل شد
وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی
از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین
می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین
می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع
می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین
ای که بر دامان مهرت ماه را می پروری
آسمان را زیر دین چشم هایت می بری
درمقاماتت همین بس انتخاب حیدری
تو همان روح زلال از چشمه سار کوثری
بغض در دل مانده اش را عرش و مافیها شنید
هق هق پنهانی اش را زینب کبری شنید
“سفره ی ام البنین” را مشتری بسیار هست
فضل آن را باید از انسیه الحورا شنید