وقتی که بغض گریه درون صدا شکست
انگار پایه های عرش، به دست خدا شکست
تقدیر دل، شکسته شدن بود از ازل
از ابتدا شکست که تا انتها شکست
وقتی که بغض گریه درون صدا شکست
انگار پایه های عرش، به دست خدا شکست
تقدیر دل، شکسته شدن بود از ازل
از ابتدا شکست که تا انتها شکست
احمد همیشه آمدنت را قیام کرد
خود را بدین رویه علیه السلام کرد
آیه به آیه صحبت یکتایی خدا...
ایه به آیه وحی تو را احترام کرد
عروس خانه ی من ای جوان بمان بانو
تمامِ دلخوشی ام مهربان بمان بانو
“میان ماندن و رفتن نمان”… بمان بانو
ستاره ی دلم ای آسمان بمان بانو
به چشم خون شده لبریز گفت و گوی توام
من این غریب مدینه که رو به روی توام
حالا که قرار است بشویم بدنت را
زهرا چه کنم لاله یِ بر پیرهنت را
خونابه گرفته همه جایِ کفنت را
آرام کنم با چه کلامی حسنت را
بربسترآرمیده امید و توان من
برخیز ای بهارعلی ای جوان من
من زودتر زعمر تو پایان گرفته ام
گویا رسیده فاطمه؛فصل خزان من
“باز این چه شورش است” که در خانه ی علیست؟
این سوز گریه های غریبانه ی علیست –
“کای مونس شکسته دلان حال ما ببین”
در آتش اینکه سوخته پروانه ی علیست
چه زجری میکشم میبینمت در بستر اینگونه
نزد پروانهای مثل تو زهرا پر پر اینگونه
اگر من آمدم خانه نیازی نیست برخیزی
نیا جان علی دیگر خودت پشت در اینگونه
شبانه تا که درِ رحمتِ خدا وا شد
تمام شهر ، درون قنوت او جا شد
خیال کردم ، سجاده بود ، اما نه …
درِ بهشت خدا بود نیمه شب وا شد
صحبت از مادر که می آید هیاهو می شود
بغض هایِ زخمى ام بینِ گلو رو می شود
روضه وقتی روضه ی ناموسی است و کوچه ها
لطمه و سیلی ،نصیبِ طاقِ ابرو می شود
کرارم و زغصه مکرر شکسته ام
آیینه ام اگر چه سراسر شکسته ام
پهلو شکسته دنده شکسته تکان نخور
بگشا دودیده و بنگر سرشکسته ام
جوری زدند آینه از چند جا شکست
در بین خلق حرمت شیر خدا شکست
ای کاش می شکست…نه …آیینه خورد شد
در پیش چشم های علی سینه خورد شد
با لگد زد وحشی نامرد آن در را بماند
دید تا نقش زمین یاس پیمبر را بماند
لااقل ای کاش حرفی از مسلمانی نمیزد
نه،نمیگویم که او آیات کوثر را بماند