شعر شهادت حضرت صدیقه طاهره

جان مصطفی

به نیمه جانی ات ای جان مصطفی زهرا
قسم به هر تبِ تو می روم از این دنیا

دعای خیر تو را اهل شر نمی خواهند
مبر به سختی عزیزم دو دست را بالا

بیقرارم

حرف از علی(ع) بود و تمام ِ تکیه گاهت
رفتی سپر باشی! خدا پشت و پناهت

دلشوره دارم! بیقرارم! کاش تقدیر…
فوراً رقم میخورد طبقِ دلبخواهت

کرم فاطمه

نه فقط عرش حصیر قدم فاطمه است
علت خلق دو عالم علم فاطمه است

سرسجاده به جایی نرسیده است کسی
هر چه دادند به ما از کرم فاطمه است

تموم غصه‌هام

ببار ای آسمونِ ابری من
برای من برای بچه‌هامون
منم دارم برای تو می‌بارم
چقد مثل همه حالِ چشامون

فصل روضه‌

باز هم فصل روضه‌ها آمد
بانگ حی علی‌العزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد

بیمار علی

غیر تو نیست کسی کعبه ی سیار علی
گشته ام دور سرت یکصد و ده بار علی

حب تو دارم و از دشمن تو بیزارم
به ولای تو کنم هر نفس اقرار علی

در نمی‌آید جلو …

در نمی‌آید جلو/ فاطمه می آید و حیدر نمی‌آید جلو

در مرام شیعیان/ تا ولی باشد که پیغمبر نمی‌آید جلو

دست بالا می‌رود/ هر چه زحمت می‌کشد معجر نمی‌آید جلو

درد دختر این شده/ وقت بازی‌کردنم مادر نمی‌آید جلو

ناله پشت شرارها

روشنگر است ناله پشت شرارها

چون آفتاب در همه ی روزگارها

روشن تر است از همه روزها شبش

شب دیدنی ست جلوه شب زندهدارها

افتاده است

افتاده است عالم بالا به روی خاک
افتاده چون که مادر گل ها به روی خاک
افتاده یک غریبه و رفته است یک غریب
مولا به سوی مسجد و زهرا به روی خاک

رفتی شکست

رفتی شکست دست و دل آسمانی ام

رفتی رسید نوبت قامت کمانی ام

رفتی و باز شد همه دست های پست

بابا حکایتی شده بی تو جوانی ام


قصدخیانت

در سرش خیره سری فکر خیانت دارد

دست سنگین کسی میل جنایت دارد

یک نفر نیست بگوید مزن این قدر لگد

پشت در حضرت زهراست خجالت دارد

تمام شد…

تمام شهر پی کشتن ولی بودند

نبود مردی و نامردها ولی بودند

که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند

چهل نفر که همه قاتل علی بودند

دکمه بازگشت به بالا