شعر فاطمیه

بیقرارم

حرف از علی(ع) بود و تمام ِ تکیه گاهت
رفتی سپر باشی! خدا پشت و پناهت

دلشوره دارم! بیقرارم! کاش تقدیر…
فوراً رقم میخورد طبقِ دلبخواهت

کرم فاطمه

نه فقط عرش حصیر قدم فاطمه است
علت خلق دو عالم علم فاطمه است

سرسجاده به جایی نرسیده است کسی
هر چه دادند به ما از کرم فاطمه است

آقای من

گر چه بی منت همیشه نان رسانی می کنی
جور دیگر فاطمیه مهربانی می کنی
نیستی در ظاهر اما باطنا لطف تو هست
ظاهری و باطنی صاحب زمانی می کنی

تموم غصه‌هام

ببار ای آسمونِ ابری من
برای من برای بچه‌هامون
منم دارم برای تو می‌بارم
چقد مثل همه حالِ چشامون

فصل روضه‌

باز هم فصل روضه‌ها آمد
بانگ حی علی‌العزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد

بيمار علی

غير تو نيست كسي كعبه ي سيار علی
گشته ام دور سرت يكصد و ده بار علی

حب تو دارم و از دشمن تو بيزارم
به ولاي تو كنم هر نفس اقرار علی

خانه ی فاطمه

 

خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد
تحفه ای از طرف عالم بالا دارد
سجده ی شکر علی دارد و این…جا دارد
پس از این خون خدا زینب کبرا دارد

جنگ عصمت

در شلوغی گذرها غالبا
سخت خواهد بود تنها رد شدن
وای اگر دعوا نباشد تن به تن
مانده باشد بین سیصد مرد!زن..

جمال یار

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت
بازهم معصیتم من را ز آقایم گرفت

هر زمانی دور ماندم از هوای روضه ها
زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت

یا زهرا سلام الله علیها

کسی که بر قد خم گشته ات نگاه کند
میان آن قد و ماه نو اشتباه کند

اگر چه ناله آهسته دارد این بیمار
به ناله روز پرستار خود سیاه کند

إنسيّه

فضّه تا در خانه ي صدّيقه خدمت مي كند
از كنيــزي كردن احســاس رضايت مي كند

با اطاعت از اولو الامرش كه زهرايِ علي ست
هر نفس دارد خُدايـش را عبـادت مي كند

کوثرِ جانِ نبی

همه خوبانِ جهان عبد و غلامت زهرا
همه عالم شده دلبسته به دامت زهرا

هرکه دارد به جهان رتبه ای و منزلتی
میخورَد غبطه بر آن اوجِ مقامت زهرا

دکمه بازگشت به بالا