آقا بنگر سوختن یکدله ها را
سر برده فراق تو دگر حوصله ها را
ما گم شده ی بادیه ی داغ فراقیم
در پای طلب ها بنگر آبله ها را
آقا بنگر سوختن یکدله ها را
سر برده فراق تو دگر حوصله ها را
ما گم شده ی بادیه ی داغ فراقیم
در پای طلب ها بنگر آبله ها را
از هرچه دلگرمیست, دستانت مرا بس
اقلیم روح انگیز چشمانت مرا بس
دشتی سراسر یاسمن در سینه داری
گل بوته هایِ دشت و دامانت مرا بس
تقصیر کیست این همه مدت که نیستی ؟
تقصیر کیست در پس غیبت تو زیستی ؟
می ریزد آبروی من آن لحظه که ملک
می آورد به محضر پاک تو لیستی
بی سر شده بود و سر و سامانی داشت
بی حنجره فریاد نمایانی داشت
یک روز به خونخواهی او می آیند
آن مرد غریب , آشنایانی داشت…
میلاد عرفان پور
این روا نیست که از تو جز تو را می خواهم
توبه کردم پس ازاین فقط تورا می خواهم
همه جا به فکر من بودیُّ وهستی امّا
من فقط حرف زدم آقا تو را می خواهم
طاقتم تاب شد و از تو نیامد خبری
جگرم آب شد و از تو نیامد خبری
عاشقانی که مدام ازفرجت میگفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری
مهدی میری
روضه خوان غصِّه های کوچه ی غم العجل
داغدار روی نیلیُّ و قدِ خم العجل
چشمهای عاشق دیدار چشمت خشک شد
لخته خون ماندهبه جای اشکِ نم نم العجل
منی که روز و شب از اشک, چاره می نوشم
دلم گرفت, از این روزهای خاموشم
فراغتی که فراق تو را ز پی دارد
هزار مرتبه سنگین تر است بر دوشم
قلبم چو کویر و چشم هایم دریاست
یکسال گذشت و غصه هایم بر جاست
ایکاش کنار هفت سینم بودی
اینسفره ی ما بدون تو بی معناست
عید جدیدی آمد و آغاز سالیست
آقای من! این بار هم جای تو خالیست
وقتی که لب میخندد و دل غرق آه است
یعنی که بی تو عیدهای ما خیالیست
چه می شود که مجال عبادتی می شد
نصیب حلقه به گوشت لیاقتی می شد
قدیم ها که کمی صاف و ساده تر بودم
پس از شکستن دل استجابتی می شد
چه دیده ها که دوخته به در شده و نیامدی
چه عمرها ز دوری تو سر شده و نیامدی
چه روزها که تا به شب نام توبرده شد به لب
چه چشمها که از غم تو تر شده و نیامدی